امام حسن ع مجلس امام حسن ع
ای خدا من بندة فرمان برم از برای شیعیان من غمخورم
گه بچینم گه خطا گاهی خطن گاه دشت کربلا با صد محن
وای وای ای شیعة محزون زار سر به زانوی من بی کس گذار
من شهید زهر کینم نام من باشد حسن دیده بگشا شیعة من یک دمی بنگر بمن
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
شیعه من دیده گوهر بار کرد از مدینه تا به چین احضار کرد
آمدم تا مطلبت سازم روا مطلب خود را بیان کن نزد ما
آن که نا حق کشته را حاضر کنید در برم آن کشته را ظاهر کنید
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
الهی حسن را خجالت مده مرا داغ حسرت به سینه منه
الهی این دو تن از جان گذشتند برای تو است از ایمان گذشتند
خدایا حرمت خون حسینم نما زنده تو هر دو نور عینم
بحق ذاتت ای قیوم دانا به اذن الله خیزید ای دو رعنا
بگو اشهد ان لا اله الا الله محمد است رسول و علی ولی الله
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
امام حسن ع
کنم من ثنای جهان آفرینش زمین آفرین از زمان آفرینش
زبان آفریده به کام خلایق که گوید ثنای جهان آفرینش
اریکه از امر کن هست بوده مکان تا مکان بر مکان آفرینش
خدائی که از ماء و طین آفریده وجودی چه حوا شخصی چه آدم
گل از چوب چوب از گل آرد که بلبل کند مدحت بوستان آفرینش
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
حسین ای فرش زیر پایت عرش دوش پیغمبر حسین ای کرسی مأوا و لوح سینه حیدر
زوال عمر من آید زوال ظهر نصف شب بیا هنگام تقسیم است ما را حق یکدیگر
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
شب از من روز از من سایه از من آفتاب از تو دل از من سوزش از من آتش زهر و التهاب از من
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برادر لشکر از تو کشور از تو افتخار از تو فراز تخت تابوت ای شه عالیجناب از من
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
فرس از تو جرس از تو دِرای کاروان از تو گذشتم من ز دنیا خدمت ختمی مآب از من
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برادر منصب از تو تخت از تو افتخار از تو دل پر حسرت و سوز جگر حال خراب از من
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
قد از من عارض از تو سبزی از من سرفراز از تو لب یاقوت خشک از تو زُمرد پر گلاب از من
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
دو تن بی رحم دل قاتل یکی والد یکی مولود شود آن کامجو از تو شود این کامیاب از من
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
ضریح نقره ایوان طلا با بارگاه از تو مزار خشت گل ای خسرو مالک رقاب از من
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برادر زائر از تو ذاکر از تو روضه خوان از تو سرود رود دیده همچون سحاب از من
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
تن پامال قاسم در میان قتلگاه از تو مصیبت داری از تو سیل اشک پر حباب از من
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
خواهر محنت کش بیچاره ام حق بدست تو است ای غمخواره ام
قسمت خواهر ز قسمت ها جداست آری آری محنت بی منتهاست
رخت خواب انداز ای زیبا لقا تا که آسایش کنند آل عبا
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
نمی دانم چرا این دل نمی گیرد قرار امشب نموده خواب خوش از هر دو چشم من فرار امشب
گمانم حضرت زهرا به باغ جنت المأوا ستاده دیده از هم دو چشم انتظار امشب
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بعد از خواب
امشب ز آشیانه بوی بهشت آید دارند در این شبانه مجنون شدند صبا را
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
امشب به آسمانها بشنیده ام ندا را کی باده نوش برخیز آماده شو بلا را
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
امشب بشارت آید مستان با وفا را گلبانگ همت هی سازند این ندا را
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
امشب گلو کنم تر از آب جوش گوارا ساقی بشارتی ده پیران پارسا را
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
یا رب نظاره کن احوال مجتبی را آتش فتاده جانم آبی بریز ما را
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
یا خالق البریه داد از بنی امیه بر آل فاطمیه خوانند این بلا را
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
ظاهر که زهر قاتل می باشد از هلاهل خوب است تا نهم دل بر خاک ره گدا را
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
یا مظهر العجایب یا صاحب الغرایب بین این چنین مصائب والشمس و الضحی را
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
امشب به خاک غلطم تا صبح دم در آید شاید طبیبم آرد از بهر من دوا را
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
امشب خبر ندارد زینب ز حالت من کز سوز دل برآرد افغان ماجرا را
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بیا زینب زمانی در بر من
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بدان زهر هلاهل ساخت کارم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
مپرس از من نمی گویم شما را
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
تو بودی منزل خود جان خواهر
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بخواب ناز ای آرام جانم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برو خواهر خبر بنما حسینم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
با امام حسین
حسین جان بخت من در اضطراب است
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
من از بیگانگان هرگز ننالم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برادر هرچه کرده آشنا کرد
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بیا بنشین زمانی ای عزیزم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برادر جان میان کوزه ها بود
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
همین کوزه که آبش آتشین است
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
همی خواهی برادر لاله گون است
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
نمی خواهد مکن این آرزو را
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برادر آب تو آب فرات است
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
تو خواهی آب خورد از نیش خنجر
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
حسین آخر ترحم کن بحالم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بیا زینب که نتوانم خروشم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بیا بنشین برادر جان زمانی پیش روی من شده هنگام رفتن گو شده این گفتگوی من
بیا اول ببوسم یا اخا زیر گلوی تو بر آور ای برادر از دل من آرزوی تو
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برادر جان خوشا آنکس که می گردد فدای تو شوند قربان سربازان دشت کربلای تو
نیم تا در زمین کربلا گردم فدای تو نشین تا کربلائی گردم و گردم فدای تو
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برادر هر چه بتوانی تو با دشمن مدارا کن نشاید در مدینه روی خود سوی بطحا کن
بیا تا سر نمایم بر دامنت هنگام جان دادن ببالینم دمی بنشین و جان دادن تماشا کن
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بیا زینب که از دردم مرا پا تا به سر سوزد بیاور طشتی ای خواهر که حلقم تا جگر سوزد
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برو خواهر خبر کن قاسم و عبدالله زارم که اندر ماتم رعنا پدر زیبا پسر سوزد
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بابا مسوزید از آتش دل بدتر ز آتش زهر هلاهل
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بابا نگوئید حرف یتیمی لطف خدا را سازید شامل
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
زینب نظر کن شه زاده ها را ز ایشان مبادا گردی تو غافل
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بیا قاسم وصیت با تو دارم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
چه بینی عم زارت را پریشان
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
به دشت کربلا ای نور عینم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
به تشریف کفن قامت بیارا
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بشد پروانه شمع جمالش
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بکش تیغ از برای داد خواهی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
چه حیدر تیغ آتشبار برکش
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
عیان کن صولت رزم ای عزیزم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
تو سبقت کن به رزم اکبر او نما تو سرافرازم نزد حیدر
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بپا بوسم دو چشمان سیاهت
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
چه سازم ای خدا با این دو نورس
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
تو مکن ناله ایا عبدالله که شوی کشته در آن دشت بلا
خوابگاه تو ایا نور دو عین هست بر دامن والای حسین
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
یا حسین ای زینت عرش خدا یا حسین ای پادشاه نینوا
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
ای به اقلیم امامت شهریار چون شوی آواره از شهر و دیار
قاسم و عبداللهم را از وفا بر به همراه خود اندر کربلا
تا که جان قربانت ای سرور کنند سرفرازم نزد پیغمبر کنند
در کجائی ای علمدار حسین حضرت عباس غمخوار حسین
این زمان چون تو عزیزی در برم مطلبی دارم به تو تاج سرم
بعد مرگم ای برادر بی درنگ می شود دانم دلت البته تنگ
یک وصیت می کنم با شورشین مهربانی کن برادر با حسین
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
چون که در کرب بلا ای نور عین می شوی سقای طفلان حسین
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
گه صف آرائی علمداری کنی گاه گیری مشک سقائی کنی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
اندر آن صحرای دشت هول ناک برنهند طفلان شکم بر روی خاک
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
تو رَوی اندر لب شط فرات تا دهی بر کودکان از غم نجات
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
دست هایت قطع از پیکر کنند آخر این جسمت جدا بی سر کنند
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برادر جان حسین ای جان جانان بیا بنشین برم ای نورچشمان
بیا اندر برم ای با همیت که دارم من به تو چندین وصیت
به قربان تو و مهر و وفایت ببوسم ای برادر دست و پایت
به دشت کربلا ای جان جانان ببُرد ساربانت با صد افغان
به قربان دل بی کینه تو ببوسم ای برادر سینه تو
شود پامال او از سُم اسبان به دشت کربلا از جور عدوان
مزن لب را به لب ای جان جانان که این لب می خورد او چوب خزران
سپارم بر تو اسباب امامت ز بعدم کن تو بر خلقان هدایت
بنه عمامه را بر سر برادر که باشد یادگار از جد اطهر
بپوش اندر بدن این دم ردا را ردای پر بهای مصطفی را
برادر جان بگیر از من عصا را دیگر انگشتر شیر خدا را
بپوش این دم تو نعلین رسالت به امر دین برادر کن امامت
بود این ذوالفقار از بابم حیدر ببند اندر کمر ای شاه زیفر
خلائق نائب من این حسین است به خلقان رهنمای عالمین است
من احمد، این یدالله، این غدیر است به خلقان هم بشیر و هم نذیر است
به دشت کربلا ای داد بیداد بسی ببینی جفا ای داد صد داد
ستمکاران شهیدش می نمایند زکینه نا امیدش می نمایند
به روی زین زنند از کین زمینش ببُرند رأس پاک و نازنینش
بیا بنشین برادر روی اورنگ ز بهر غربتت شد سینه ام تنگ
به یاد آرم زمین کربلا را بگردانم به دورت طفل ها را
خودم چون نیستم گردم فدایت کنم این کودکان را من نثارت
قبولم از شما قربانیان را شفاعت کن برادر شیعیان را
به زیر تیغ شمر آن دم دعا کن دعا بر شیعیان مرتضی کن
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
شاه رو آرد به میدان لاعلاج شاه را باشد علمدار احتیاج
یاوری چون نیست وی را خواهر است شیر ماده کی کم از شیر نر است
می ستان از من تو خواهر این علم کن علمداری به شاه محترم
گیر از من ذوالفقار حیدری پیش پیش شاه می کن شاطری
غاشیه بر دوش افکن فاطمه کن برون از دل تو این دم واهمه
تا که من شه را کفن پوشم به تن تا ببینند جمله خلقان مرد و زن
خواهرا زینب تو رو نورانم آر تا که شه پا را نهد گردد سوار
جان فدای این شه با اقتدار لفظ حال است و بشو اکنون سوار
من فدایت ای شه گردون شمیم شو روان این دم تو با اهل حریم
تا نشینم من تماشایت کنم سیر این قد دل آرایت کنم
الله الله این پادشاه است یاران ببینید شه بی پناه است
شاهی سواره لشکر پیاده گویا ستاره دنبال ماه است
شاها تو برگرد در منزل خود مأوای سلطان در بارگاه است
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بلافاصله
خواهرا داری تو از اسما سراغ باز برگو همچه زاغ آید به باغ
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
ای یار محن بیا به پیشم چون مار مزن تو نیشم
اول تو بگو چه کرده بودم کی با تو زبان بد گشودم
روزی که شدی تو همسر من تا حال که شد زمان رفتن
یک ذره ز من خلاف دیدی یا حرف بدی زمن شنیدی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
ای آفت خانمان اسماء ای آتش جسم و جان اسماء
بانوی حرم سرا نبودی یا محرم رازها نبودی
از جمله تو محترم نبودی هم حجرة خواهرم نبودی
حرفی ز برادرم شنیدی یا از پسرم ستم کشیدی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
ای تازه عروس کهنه دشمن من دانم و تو تو دانی و من
با من مکن ادعای یاری ماری و به سینه زهر داری
گر مار نه ای تو یار جانی از بهر چه زهر می خورانی
یارب که مراد خود نبینی از نخل امید گل نچینی
گوئی چه جواب روز محشر گر از تو کند سوال حیدر
چراغ ملت از تو گشته خاموش محبت های من کردی فراموش
برو ای بی حیا از پیش رویم که نبود با تو میل گفتگویم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بیا به نزد من این دم برادر از احسان شنو وصیت من با دو دیدة گریان
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بنی امیه اگر با تو اجتماع کنند به دور عایشه از دفن من نزاع کنند
بحق من نگذارید فتنه انگیزد دو فرقه تیغ برآرند خون هم ریزند
فتاده وعده دیدار در صف محشر مرا حلال کنید اهل بیت پیغمبر
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بلافاصله
خداحافظ برادر جان برادر روم در خدمت جدّم پیمبر
مهیمنا تو بحب رسول جن و بشر به حرمت اسدالله ساقی کوثر
به حق عصمت زهرا و عفت زینب به پارة جگر مجتبی امیر عرب
به خون حلق شهید ستم امام حسین گذر ز امت عاصی بعرصه دارین
خصوص بانی این مجلس مصیبت ما ز جرم او بگذر حق سیدالشهدا
روم ز شوق کنون جانب رسول الله اقول اشهد ان لا اله الا الله
امام حسین ع مجلس امام حسن مجتبی ع
کنم ثنای تو ای قادر زمین و زمان ز لطف و مرحمتت ای قدیم حی زمان
توئی علیم و خبیر و توئی سمیع و بصیر توئی غفور و رحیم و توئی بشیر و نذیر
به روز حشر ببخش ای خدای لم یزلی گناه امت جد و شیعیان علی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برادر جان حسن باشد چه خدمت اندر این محضر چه فرمان است در این نیمة شب ای سبط پیغمبر
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برادر بالش از تو بستر از تو رختخواب از تو سرم گه در تنور گاه در بزم شراب از من
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
حسن جان یثرب از تو مرقد پاک رسول از تو تن عریان سه روز اندر میان آفتاب از من
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برادر چتر از تو سایه از تو سایبان از تو تن بی ساتر و ریگ روان فرش تراب از من
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برادر زهر از تو حنجر از تو خنجر از قاتل دل صد پاره پار از تو لگد کوب سنان از من
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برادر مرقد زهرا و قبر مصطفی از تو زمین کربلا با نالة شیخ شاب از من
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
حسن جان طشت زهر از تو برادر طشت زر از من لب سوزان و خون دل قلب کباب از من
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
کنار سلسبیل آب سرد خوشگوار از تو تنور خولی و خاکستر و ریش خضاب از من
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
نمی دانم چه آید بر سرم این روزگار امشب مگر سازد غریبم این سپهر کجمدار امشب
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
مگر لشکر کشیده در زمین کربلا کوفی برای قتل من دشمن بود چشم انتظار امشب
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
نمی آید بچشم خواب شیرین تلخ گردیده مگر زینب شود بی مونس و بی غمگسار امشب
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
چرا خواهر پریشانی در این شب
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
چرا خواهر به رخ سیلاب باری
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
چرا سیلاب باری از دودیده
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
کجا باشد حسن آن تاجدارم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بنی هاشم یکایک در کجایند
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
چرا پس اشک حسرت می فشانی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
چرا خواهر نمی گوئی سخن فاش
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
حسن باشد کجا ای جان خواهر
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
آه برادر جان
حسن جان ای برادر این چه حال است
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
چه باشد حالت ای زیبا جمالم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
ستم بر ما کدامین بی حیا کرد
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بگو تا خون ناپاکش بریزم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بگو زهر ای برادر در کجا بود
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
کدامین کوزه ای سلطان دین است
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
ببینم آتش اندر آب چون است
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بده بر من ببینم طعم او را
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
به کامم زهر چون شهد نبات است
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
چرا منعم کنی آب ای برادر
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
حسن جان تا به کی من زار نالم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
محال است ای برادر تا ننوشم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بیا تا من ببوسم این زمان روی نکوی تو که همرنگ زُمرد گشته رخسار نکوی تو
برادر فوج فوج از دشمنان داری کجا بودی نظام نظم می باشد بدان قد نکوی تو
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برادر هیچ می دانی چه می آید مرا بر سر چه سازم با یتیمان تو ای شاه ملک لشکر
مرا انداختی بی کس میان قوم بی ایمان تو خود رفتی برادر سوی جنت نزد پیغمبر
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بگو وصیت خود را حسن برادر جان الهی آنکه شود جان من تو را قربان
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بیاورید عماری ایا هواداران که نعش وی ببرم سوی قبر ای یاران
جنازة شه دین را ز خاک برداریم بریم نعش حسن را بخاک بسپاریم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
کشته زهر جفا شد حسن مجتبی رابع آل عبا وای حسن مجتبی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
ای شه ارض و سما وای حسن مجتبی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
زینت عرش الله وای حسن مجتبی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
پادشه دوسرا وای حسن مجتبی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بدان غلام که رفت از جهان امام حسن وصیت او بنموده بس کشیده محن
بریم روضه جدم بخاک بسپاریم برای اوست که اشک از دو دیده می باریم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بدان تو عایشه اکنون امام کل اُمم بسوی روضه جدم بریم دل پر غم
بریم جنازه او را بخاک بسپاریم برای اوست که از چشم خویش خونباریم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
کجا رویم که این خانه خانة ماست دو بلبلیم همین باغ آشیانة ماست
گذار تا که بریم نعش این امام اُمم بسوی روضه جدم به آه و هم شیون
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
ز دست عایشه فریاد یا رسول الله ببین به این همه بیداد یا رسول الله
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
دمی بیا به برم ای برادرم عباس مکن مجادله با این گروه حق نشناس
بدانکه این همه درد را به عالم زر که گشته قسمت ما خاندان پیغمبر
بیا بریم تو نعش حسن برادر من سوی بقیع به پهلوی قبر مادر من
کنیم دفن ورا این زمان بحال فگار که رفت از دل زارم توان صبر و قرار
حضرت ابالفضل مجلس امام حسن مجتبی ع
نمی آید چرا از دیده ام خواب از بصر امشب همی ترسم بسوزد آتش اندر خشک و تر امشب
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
خداوندا تو می دانی برایم آنچه خواهد شد نمی دانم چه خواهد شد برایم از وفا امشب
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
مگر نزدیک شد هجر حسن از فرقت یاران یقین دانم همی زهر هلاهل می چشد امشب
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
من به قربان تو ای شاه زمن هر چه فرمائی به جان منت برم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
من برادر نیستم ای نور عین چاکرم بر شاه مظلومان حسین
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
راضیم من بر رضای کردگار می کنم جان را به شاه دین نثار
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
مشک را بر دوش گیرم یا اخا می برم سوی فرات ای با وفا
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
آب آرم بهر طفلان حسین می شوم آن لحظه قربان حسین
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
من علمداری کنم با شورشین پیش پیش شاه مظلومان حسین
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
خواهر من زینب بی اقربا می شود بر ناقه عریان سوار
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
می شوم آن لحظه خدمتکارشان تا کنم جان را فدای جانشان
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بدان غلام بود شور در عزای حسن شهید گشت حسن نور چشم شاه زمن
تمام خلق بنی هاشمی عزا داریم بریم روضه جدّش بخاک بسپاریم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
چرا بنت بوبکرِ برگشته دین شوی مانع سبط حبل المتین
دُرشتانه گوئی سخن ای لعین به آل پیمبر خطاب این چنین
دلت خواهد این تیغ دست آورم به اشرار بی دین شکست آورم
چنان خون بریزم ز اعدای دین که گویند ملائک دو صد آفرین
به روز جمل ای سلیطه شعار ز بدعت شدی پشت اشتر سوار
که امروز بر استر زین شدی سوار خوارج ز آئین شدی
چنین رسم اندر مخالف بود نه قانون رسم موافق بود
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
ایا شوم مکاره بد نژاد تو اُم الفسادی نه ام العباد
سلیطه کجا و کجا این لقب فسادت هویدا شد اندر لقب
منم نور چشم علیِ ولی که اسم شریفش بود منجلی
مرا باب فرزانه شیر خداست وصی بلافصل پیغمبر کبریاست
کسانی که رفتند بیرون ز دین عمر با ابابکرِ شیطان قرین
به نزد پیمبر سپردی بخاک خدایت کند ای بد اختر هلاک
نه آخر حسن نور چشم رسول بود ای ستمکاره نا قبول
برو دور تو دور ای سلیطه نژاد ز شمشیر عمرت دهم من بباد
بنی هاشمی مردمان دلیر بغرّند از درد غم مثل شیر
اگر خسته جانی بگو یاعلی اگر نا توانی بگو یا علی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
عباس چه زندگی است امروز بر مرده زنند تیر دلروز
این قاعده برادری نیست این عهد وفا و یاوری نیست
حضرت زینب مجلس امام حسن مجتبی ع
خدائیکه ما را نموده مقدم به دنیا معظم به عقبا مقدم
خدائیکه در هر دو عالم گزیده علی را مکرم نبی را معظم
0000000000000000000000
گمانم جوهر جان مجتبی گویا کند قِسمت که گوهرِ بحر بلا دُر خوشاب از من
دو یار مهربانم با هم زبان حال می گویند سوال هر دوشان بر جا کنون ناید جواب از من
0000000000000000000000
حسن زهر هلاهل آتش سوز جگر از تو حسین جان تیغ قاتل از تو و قلب کباب از من
0000000000000000000000
حسن جان بستر از تو بالش از تو سوز جگر از تو حسین جان قتلگاه از تو خیام بی طناب از من
0000000000000000000000
شهادت با سعادت نیک نامی از شما هر دو غم از من خوف از من وحشت و اضطراب از من
0000000000000000000000
حسن جانم بقیع از تو حسین جان کربلا از تو دگر ویرانه شام و طعن و خطاب از من
0000000000000000000000
حسن جان طشت زهر از تو حسین جان طشت زر از تو لب و دندان پرخون دل و قلب کباب از من
0000000000000000000000
تمام نعمت رضوان جنت از شه خوبان تصدق نان و خرمای زنان بهر صواب از من
0000000000000000000000
به قربان حسن ای شاه خوبان بیاندازم لباس خواب ایشان
دمی آسایش ای جانان نمائید که فردا شب تمامی دل کبابید
0000000000000000000000
فدای جان تو گردم ایا غریق محن بگیر کوزة آبی ز من تو فخر زمن
بگیر مُهر خودت را ایا برادر جان الهی آنکه شود خواهرت تو را قربان
0000000000000000000000
نمی دانم چرا اشکم شده سیل بهار امشب ز هجران عزیزان گشته ام چشم انتظار امشب
0000000000000000000000
سبب از چیست دردانه بجسم و جان من ریزد چنان این دامنم گردید طرف لاله زار امشب
0000000000000000000000
از این ترسم که بر گلعذار عیش من خزان گردد بهار وصل می گردد کنارم بی قرار امشب
0000000000000000000000
امشب شنیده ام من یاران عجب صدایی کی می توان شنیدم این صوت جان فزا را
0000000000000000000000
امشب روم به گردش دور حرم زمانی شاید که باز بینم دیدار آشنا را
0000000000000000000000
امشب بگوش زینب آید ز هر کناره هذا فراق بَینی آن یار آشنا را
0000000000000000000000
بفرما ای توئی تاج سرمن
0000000000000000000000
چرا غلتی به خاک ای شهریارم
0000000000000000000000
کدامین بی حیا کرد این جفا را
0000000000000000000000
امان از هجر تو الله اکبر
0000000000000000000000
کجا رفتند شب شهزادگانم
0000000000000000000000
بیا در بستر ای نور دو عینم
0000000000000000000000
الهی خاک عالم بر سرم باد الهی کور چشمان ترم باد
برادر جان حسینم ای برادر تو در خوابی زینب خاک بر سر
0000000000000000000000
بفرما ای برادر جان تو مطلب
0000000000000000000000
کنم تا بر گلستان آبیاری
0000000000000000000000
چگویم خواب از چشمم پریده
0000000000000000000000
بود خوابیده او ای با وقارم
0000000000000000000000
همه در خواب و بستر جابه جایند
0000000000000000000000
چگویم از جفای آسمانی
0000000000000000000000
برادر کم نمک بر قلب من پاش
0000000000000000000000
حسن شد کشته ای جان برادر
0000000000000000000000
مخور تو زهر برادر کنون برابر زینب بس است داغ برادر دل مکدر زینب
حسن نمود سیه جامه های خواهر را مکن دوباره سیه یا اخا تو معجر زینب
0000000000000000000000
برادر آتش افغان تو هر خشک و تر سوزد تو نوشی نیمه شب آب را آه سحر سوزد
0000000000000000000000
اگر آه دل زینب گذر بر آسمان آرد ملائک را سراسر ز آسمانی را گذر سوزد
0000000000000000000000
بلی درد یتیمی ای برادر سخت دشوار است دل خواهر ز سوزانی برادر بیشتر سوزد
0000000000000000000000
بیا قاسم نظر بنما که نخلستان گرفت آتش از این ترسم که این آتش تمام خشک و تر سوزد
0000000000000000000000
شاهزاده شه تو را کرده طلب
0000000000000000000000
نور دیده وقت مرگ زینب است
0000000000000000000000
بی برادر گشته ام خاکم به سر
0000000000000000000000
کن فغان البته تقدیرت شده
0000000000000000000000
شه نموده عزم گل گشت چمن
0000000000000000000000
لال گردم زهر خورده مجتبی
0000000000000000000000
دمی فغان نمائید سرو گلزارم که از برای شما از دو دیده خونبارم
بخواب رفته حسن ای مراد و نور بصر کنید صبر حق خالق اکبر
0000000000000000000000
ای دو گلدستة گلزار حسن مکنید این همه آزار حسن
یک دم از زمزمه باشید خموش حسن از آتش دل رفته ز هوش
0000000000000000000000
طائران حرم فخر زمن بلبلان چمن آرای حسن
یک دمی صبر کنید ای یاران به شما صبر دهد حق اکنان
0000000000000000000000
پسران پسر شیر خدا پسر شیر خدا نیست بجا
نبود مگر حسن ای قرة عین سر موئی نشود کم ز حسین
0000000000000000000000
جعده ای هم خوابه فخر زمن پرده دار محن ایوان حسن
رو کنون در نزد شاه انس و جان او طلب کرده تو را در این زمان
0000000000000000000000
عزیزان رفته از سر عقل و هوشم صدای نور عین ناید به گوشم
برادر از چه رو بی هوش گشتی بمیرم من مگر مدهوش گشتی
برادر جان ببندم چشم هایت کشانم سوی قبله دست و پایت
عبدالله مجلس امام حسن مجتبی ع
بابا ترحم بر کودکان کن درد یتیمی صعب است مشکل
0000000000000000000000
باد حوادث آمد به گلشن بهر که سازیم در خاک منزل
0000000000000000000000
یتیم و در به در گشتیم آخر عمه جان کجا صبر و تحمل می توان درد فراوان را
0000000000000000000000
عمه جان بی پدری بد دردیست عمه جان در به دری بد دردیست
دیدی آخر به جهان خار شدیم به غم و غصه گرفتار شدیم
0000000000000000000000
ای قمر طلعت نا موس خدا دفتر آخرت هر دو سرا
اختیاری نبود گریة ما کی خروسی سحر افتد به نوا
0000000000000000000000
با قاسم
وصیت را بگو من دل ندارم
0000000000000000000000
کجا ای شهریار کشور جان
0000000000000000000000
به قربان فدائی حسینم
0000000000000000000000
بچشم ای نور چشمان دل آرا
0000000000000000000000
به قربان جمال بی مثالش
0000000000000000000000
بچشم آندم کنم من جان فشانی
0000000000000000000000
زنم بر خرمن اعدا من آتش
0000000000000000000000
مخور غم خون اعدا را بریزم
0000000000000000000000
شوم قربانی تاج سرور
0000000000000000000000
شوم قربانی سبط پیمبر
0000000000000000000000
ببوسم من پدر جان دست و پایت
قاسم مجلس امام حسن مجتبی ع
عمه جان شه را چکار این نیمه شب
0000000000000000000000
عمه جان برگو چرا دیده تر است
0000000000000000000000
عمه جان برگو چه رو داده مگر
0000000000000000000000
پس چرا گریه گلو گیرت شده
0000000000000000000000
گو چه رو داده بگو عمه به من
0000000000000000000000
فاش برگو عمه حق مصطفی
0000000000000000000000
آه بابا جان آه بابا جان
شهزاده عبدالله من بیدار شو بیدار شو ای بلبل باغ حسن بیدار شو بیدار شو
0000000000000000000000
برگو چه گویم یا اخا از حال زار مجتبی گریم به هر صبح و مسا از خواب خوش بیدار شو
0000000000000000000000
بخدا برادر من من و تو حقیر گشتیم ز جفای چرخ گردون به یقین یتیم گشتیم
0000000000000000000000
تو بدان که زهر خوردن پدر بزرگوارم ز فراق روی بابا که ز دیده اشکبارم
0000000000000000000000
بابا چه حالی کز آتش دل رنگت به سبزی گردیده مایل
0000000000000000000000
بابا ترحم بر کودکان کن درد یتیمی سخت است مشکل
0000000000000000000000
عمه جان در به دری بد دردی است عمه جان خون جگری بد دردی است
0000000000000000000000
عمه جان زار و گرفتار شدیم از غم هجر پدر خار شدیم
0000000000000000000000
ای خدا دیدة ما جیحون شد دل ما از غم بابا خون شد
دیدی آخر ز جفا خار شدیم ز غم و غصه گرفتار شدیم
0000000000000000000000
اختر آخرت هر دو سرا ای قمر طلعت ناموس خدا
اختیاری نبود گریة ما کی خروس سحر افتد ز نوا
0000000000000000000000
وصیت را بگو من دل ندارم
0000000000000000000000
کجا ای پادشاه کشور جان
0000000000000000000000
به قربان فدائی حسینم
0000000000000000000000
بچشم ای نور چشمان دل آرا
0000000000000000000000
به قربان جمال بی مثالش
0000000000000000000000
بچشم آقا کنم من جان فشانی
0000000000000000000000
زنم بر خرمن اعدا من آتش
0000000000000000000000
مخور غم خون اعدا را بریزم
0000000000000000000000
شوم قربانی تاج سر او
0000000000000000000000
شوم قربانی سبط پیمبر
0000000000000000000000
ببوسم من پدر جان دست و پایت
0000000000000000000000
کجائی یا علی فریادمان رس
0000000000000000000000
اسماء مجلس امام حسن مجتبی ع
تو بنشین یک دم ای سنگین دل بی اعتبار امشب که من اتمام حجت سازم ای بی ننگ و عار امشب
0000000000000000000000
بلافاصله
همی ترسم معاویه ز راه مکر و افسانه برون سازد مرا از رحمت پروردگار امشب
0000000000000000000000
اگر دانم معاویه به عهد خود وفا سازد کنم زهر جفا در حلق آن عالی تبار امشب
0000000000000000000000
بده آن زهر را بر من برو اندر پی کارت کنم در شیشه زهرت را به آب خوشگوار امشب
0000000000000000000000
گرچه بس دشوارد و بس مشکل بود قتل حسن قاتل او را جهنم تا ابد باشد وطن
لیک کرده بیقرارم شوق دیدار یزید برده از کف اختیارم ذوق گفتار یزید
حیله سازم من که آید در شگفت این روزگار باغ و بستان مرا آید زمان نو بهار
0000000000000000000000
حالیا وقت است نیرنگی کنم آتشی بر خرمن جان ها زنم
زهر در آب روان داخل کنم آرزوی خویش را حاصل کنم
سبط خیر المومنین سازم شهید کامران گردم ز دیدار یزید
می روم از بهر حیلت حالیا گرنبیند کس شود کامم روا
گر شود آگه کسی گویم جواب بُرده از من شوق وصل آن جناب
پُر ز افغان عالم بالا کنم همچه سیمای همه غبرا کنم
قامت خیرالبشر سازم کمان مرتضی را زین ستم سوزم روان
مو پریشان حضرت زهرا کنم قدسیان را سینه پر آوا کنم
0000000000000000000000
امشب جفا نمودم سلطان اولیا را فردا چه سان بگویم یارب من این خطا را
0000000000000000000000
عهد حسن شکستم میثاق عهد بستم دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
0000000000000000000000
آواز عندلیبان آید ز طرف گلزار دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
0000000000000000000000
در گوشه ای نشینم تا لحظه ای ببینم شاید که باز ببینم دیدار آشنا را
0000000000000000000000
آه و وایلا سیه شد کار من گوئیا آگه شدند از کار من
جوهر قلب مرا آید محک پرده از کارم فکندی ای فلک
السلام ای عرش و فرش مأوای تو السلام ای لوح دل را جای تو
حالتت چون است ای فخر زمن خدمت خود را بیان فرما به من
0000000000000000000000
ای شوهر تاجدار اسماء ای خسرو با وقار اسماء
من جاریه و تو پادشاهی من جعده تو مظهر الهی
من ذره و تو آفتاب عالم من عایشه و تو رسول اعظم
زین بیش مرا مده خجالت کی دیده ز تو بجز محبت
شاها به فدای جسم و جانت قربان تو و برادرانت
0000000000000000000000
الا ای شهریار تاجدارم خجالت از تو من بسیار دارم
خطا کارم به آل فاطمیه فریبم داده اند آل اُمیه
قسم جانا به جان نور عینت پناه بی کسان یعنی حسینت
توئی گنجینه صد گونه اسرار خطایم پوش اسرارم نگهدار
شدم من روسیه نزد پیمبر به قربانت شوم ای شاه با فر
0000000000000000000000
دریغ و درد چه به روزگار خود کردم چه فتنه ها چه فسادی بکار خود کردم
بکام خویش نخواهم رسید واویلا دریغ و درد شوم نا امید واویلا
0000000000000000000000
معاویه مجلس امام حسن مجتبی ع
لله و الحمدلله در عهد چه من سلطانی سرکشی نیست در این خطه ز نافرمانی
همه جا سکه چه بر نام معاویه زنند همه آفاق کشد نقش ابوسفیانی
خوش تر آنست بر افتد ز جهان نام و نشان ز بنی هاشمیان سلسله عمرانی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بغض حسن همیشه به دل دارم ای وزیر از بودنش همیشه در آزارم ای وزیر
فکری برای کشتن او ای وزیر کن بنشان ز دل تو نامه شرر بار ای وزیر
بنویس نامه ها به عراق و عرب عجم جمع آورند لشکر بسیار ای وزیر
دیدی چگونه لشکر ما آماده شد صلاح بنویس نامه جمله بطومار ای وزیر
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بس بود عقده گشای دل من دل من عقده و مشکل دارد
هر کسی بر سبب و منصب خود دشمن و دوست مقابل دارد
دوست را سلسله باشد به یقین دشمن البته مقابل دارد
نتوانم که به افشای سخن همه جا عاقل و جاهل دارد
کشتن شمع شبستان علی شمر از بهر تغافل دارد
کرده ام زین همه تدبیر به دل عن قریب است که حاصل دارد
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
مرحبا فکر تو فکر است یقین رو نمودی به من از قول مبین
قیصر روم شفیق است به من مهربان است رفیق است به من
گیرم او زهر رساند بر من که تواند بخوراند به حسن
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بارک الله وزیر دانایم قول تو شد مطابق رآیم
بنویسم کنون به قیصر روم ای که هستی تو شاه افسر روم
دشمنی دارم غیور و قوی ابطحی، هاشمی و مرتضوی
گر نشینم به خانه بهر سلوک سر کشد وعدة وی از مملوک
لاعلاجی به دفع او کوشم جامة لعن را به خود پوشم
خواهم الماس بهر قتل امام الغرض والسلام ولا اکرام
بگیر نامه ز دستم غلام نیک سیر بده به قیصر روم تا شود از او مخبر
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
صد مرحبا وزیر تو بر من نظاره کن خدمت نموده ای و اما دوباره کن
رو کن به ره که لشکرت آیند از عقب کوس از عقب بناله کوس نقاره کن
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
دادم غلام هر چه تو خواهی دوصد هزار
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
دادم امیر بر تو کنیزان مه جبین
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
هر یک هزار باره دهم هر چه آرزو است
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
دادم وزیر هر چه به همراه خود بری
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
پنهان مکن وزیر تو از من بهانه را
00000000000000000000000
نبود مرا خیال بجز کشتن حسن
00000000000000000000000
آری به گوش عرش الهی است گوشوار
00000000000000000000000
آری وصی احمد مرسل ابوتراب
00000000000000000000000
آری بتول را بود شمع انجمن
00000000000000000000000
آری بود برادر سلطان دین حسین
00000000000000000000000
رو کن بده وزیر در این لحظه با شتاب زین بیشتر مگو بر من عذر بی حساب
بر باد پای عزت غیرت بشو سوار مردانه پا گذار تو بر حلقه رکاب
00000000000000000000000
بلافاصله
اکنون برو وزیر به تعجیل با شتاب آور تو زهر بهر حسن نسل بوتراب
کوس و نقاره را تو به همراه خود ببر رو کن دوباره شام وزیرا تو با شتاب
00000000000000000000000
کنون که زهر به ما داد این زمان قیصر بیا بگیر تو هم این زمان دو بدرة زهر
00000000000000000000000
بلافاصله
ببر مدینه تو این زهر را به حیله و فن دیگر بده تو به اسماء زن امام حسن
بگو امام حسن را اگر کنی تو شهید نمایمت بر لعین بانوی حریم یزید
اگر به شوهرت این زهر را خورانیدی یقین که همسر و هم خوابه یزید شوی
00000000000000000000000
قیصر مجلس امام حسن مجتبی ع
آزمودم رشتة جاه و جلال سروری نیست لذت لذتی بهتر ز تاج خسروی
مالک الملکم رو هند و روم توران فرنگ بخت بخت سروری و تخت تخت خسروی
کوس نالد طبل نالد کرنا خندد ز دل عهد عهد خسروی دور دور قیصری
مملکت فخر سلاطین است اسباب شهان ملک من صد چون مقابل هست در هر کشوری
0000000000000000000000
مرحبا ایلچی خجسته خصال مرحبا مرحبا تعال تعال
دیدی آن شوکت امیرت را بنگر از من چگونه است جلال
نامه ات را بده که برخوانم گر بود لفظ نامه شرح وصال
0000000000000000000000
عجب ملعون نامردست آن مرد کدام امت به پیغمبر جفا کرد
عجب شیطان پرست بی حیا است عجب پس فطرت آل زنا است
نه ایمان و نه مذهب هست او را بود بدتر ز گبر و هم نصارا
یقین دانم که او تخم حرام است وگرنه او چرا خصم امام است
0000000000000000000000
خود داند ماجرا به ما چه بیگانه شد از خدا به ما چه
برگشته ز دین و ملت خویش بیند خود اگر سزا به ما چه
یک شیشة زهر خواسته از ما بیجاست اگر بجا به ما چه
بستان ز من این زجاج الماس کار قدر و قضا به ما چه
قاتل شود او اگر ز کینه بر پور پیمبری به ما چه
0000000000000000000000
وزیر معاویه مجلس امام حسن مجتبی ع
ای امیری که تو بر کل جهان سرداری هان چه گردید تو را آنکه ز غم سوزانی
پادشاهان جهان جمله مطیعند تو را جان نثاراند چه در ظاهر و در پنهانی
از چه داری ز بنی هاشمیان خوف و هراس خوش بود گر بنمائی تو به من ارزانی
00000000000000000000000
اکنون صلاح کار نباشد تو را بجنگ چون صلح کرده ای تو به آن شاه بی درنگ
لشکر اگر دوباره کشی سوی آن دیار باشد برای مثل تو شاهی خلاف و ننگ
ترسم دوباره لشکر او بیشتر شود این شیشة مراد تو آخر خورد به سنگ
در آن قضیه هر چه کنم فکر ای امیر باشد کُمیت چاره در این کار کند و لنگ
00000000000000000000000
رشتة خون تو حاصل دارد گردنم را به سلاسل دارد
این شنیدم همه با قیصر روم متصل مهر تو در دل دارد
نامه بنویس برش زود برند چه خبر او چه مداخل دارد
خواهش زهر نما از قیصر در بر خلق تغافل دارد
بعد از آن زهر خورانی به حسن مدعایت همه حاصل دارد
00000000000000000000000
ای امیر آنچه مرا هست چنین در میان زوجات شه دین
جعده نام است که هم خوابه اوست در بر نام نهانش چه نکوست
00000000000000000000000
بلافاصله
ظاهرا دوست بود او به حسن باطنا هست به آن شه دشمن
چون بود سلسله قوم شما باطنا دشمن خوبان خدا
بلکه آن زوجة پر حیله و فن زهر قاتل بخوراند به حسن
00000000000000000000000
هان ای امیر لشکر ما را شماره کن همراه من هزار مکمل سواره کن
تا خود روم به شیوة ایلچی گری به شام وانگه نشین خدمت ما را نظاره کن
اما مگو به نزد کسی راز خویش را یک دم از این مطالبه بنشین کناره کن
00000000000000000000000
بهر جدال همره ما کن شتر سوار
00000000000000000000000
همره غلام حبش یا کنیز چین
00000000000000000000000
تُنگ بلور بار فِتن بردنش نکوست
00000000000000000000000
خوب است بهر هدیه دهی شال کشمری
00000000000000000000000
همره نما امیر دفینه و حزینه را
00000000000000000000000
هستی چرا امیر تو از فکر با محن
00000000000000000000000
داری خبر ز مرتبة شاه تاجدار
00000000000000000000000
داری خبر ز منزلت بابای آن جناب
00000000000000000000000
دانی چراغ انجمن کیست این حسن
00000000000000000000000
دانی عزیز کیست همان شمس مشرقین
00000000000000000000000
می گذاری که همین کار به انجام رسد زهر در کام حسن خسرو ایام رسد
می دهی تحفه کنم پیش کش قیصر روم زهر بستانم از او بر دلم آرام رسد
00000000000000000000000
می روم من که جان دهم بر باد گر کند بَختم از جفا امداد
بهر دولت گذشتم از عقبا هفت دوزخ مرا مبارک باد
عقل گوید مرو که نتوانی عشق گوید هر آنچه بادا باد
منکه بستم کمر به قتل حسن نکند این همه چنین شداد
00000000000000000000000
السلام ای امیر قیصر روم ای که هستی تو شاه افسر روم
ایلچیم از دیار شام آیم هدیه دارم با خرام آیم
نامه دارم من از معاویه خالی از نامه با پیام آیم
شامیان را وزیر مختارم رومیان را ملک نظام آیم
چونکه هستم وزیر خاص امیر بی تحمل سلام عام آیم
00000000000000000000000
بلی ای شهریار قیصر روم نامه یک لطفی از ملاقات است
بهر خالی نبودن عریضه هدیه دارم به رسم سوغات است
00000000000000000000000
نه چنین باشد ایها القیصر که معاویه اهل ایمان است
بغض آل علی به دل دارد نیست کافر چرا مسلمان است
دوست هم دشمن جهان دارد در جهان شیوه بزرگان است
00000000000000000000000
صد شکر برآمد از دلم کام ممنون شده ام ز کار ایام
بر مطلب مدعا رسیدم دوزخ ز برای خود خریدم
00000000000000000000000
این شیشه بین که خانه ایمان کند خراب این شیشه افکند ز تر و خشک التهاب
این شیثه داغ بر دل هر انسان زند این شیثه خون روان کند از چشم تراب
ستان تو زهر ستم ای امیر نامه سیاه که رو سیاه شوی در بر رسول الله
روانه کن بر اسماء کنون به حیله و فن که تا به مکر خوراند به شاه زاده حسن
00000000000000000000000
شب آمد که تا ظلم خود نمایم آشکار امشب کُمیت شب روی تازم سوی این رهگذار امشب
کجائی یک زمان اسماء بیا یک دم کنار من که دارم مطلبی من با تو ای شیرین عذار امشب
فرستاده مرا در نزدت ای جانا معاویه کنی گر زهر در کام حسن آن تاجدار امشب
00000000000000000000000
که دارد میل بر تو هم یزید ابن معاویه تو را سازیم بانوی حریم نابکار امشب
00000000000000000000000
بگیر این شیشة زهر و برو در فکر کارت باش که دانم بر مراد خود رسی ای با وقار امشب
غلام عایشه مجلس امام حسن مجتبی ع
ایا گروه بنی هاشمی ز خرد و کبار برای چیست که باشید جملگی افگار
ایا گروه عزادار تعزیه داران عزای کیست که دارید ای هواداران
0000000000000000000000
بدان تو عایشه ای زوجة رسول الله برفته است ز دنیا حسن بناله و آه
برند نعش حسن را گروه غم پرور بسوی تربت پر نور پاک پیغمبر
عایشه مجلس امام حسن مجتبی ع