پیغمبر ص در مجلس مبعث
ای صانع صنایع نُه چرخ اخضری ای واجب الوجود ز نقص و خلل بری
هر برگ سبز حاکی آثار صُنع تو بر سر کشیده لاله گل چطر احمری
000000000000000000
کشتی مزیم و چه بنموده پدر به سر هستی کفیل نی که مرا یار و یاوری
ای عم با وفای من ای حمزه دلیر ای جعفر و علی دو جوانمرد شیر گیر
ای آنکه از وجود شما ها بنا شده ارض و سما کرسی و هم عالم کبیر
خواهم روم به جانب ابطح شما سه تن آئید همرهم که رموز است مستطیر
000000000000000000
ای ذات تو گنجینه اسرار حق بر کُنه کمال تو خرد گشت معلق
ای خالق رازق که به آثار جلالت این مسئله از خلقت اثباب محقق
از ظلمت شب رایت بیضا به در آری آثار ربوبیّت ز ایجاد تو منشق
لیکن چه کنم چاره که از ظلم عبادت ناکرده ستایش به تو کس ای حق بر حق
کافر همه هستند پرستنده تو را نیست در روی زمین غیر من ای صانع مطلق
از غصه و اندوه مرا خواب ربوده خوابید شما هم همه این وقت مضیق
000000000000000000
شکر خدا که نخل امیدم ثمر گرفت لطف خدا مرا که تجلی به بر گرفت
ای جبرئیل امر خدا را کنم قیام بر دفع من کنند اگر انش ازدحام
بارد اگر به فرق من از جور تیغ تیز از امر حق دمی ننمایم رخ گریز
000000000000000000
بلی ای همرهان امر عجیبی اندرین ساعت هویدا شد برای من ز رأفت اندرین مأوا
شود البته ظاهر بر شما این ها همه مطلب نمایم حل مشکل من از بهر شما فردا
روم این دم به خانه با دل بشکفتة خورشید ببینم چون شود انجام کارم اندرین دنیا
بیا به نزدم خدیجه تا بگویم با تو یک مطلب که از من گفتنش مامور گشتم از حق دانا
000000000000000000
این نور که بینی اش به رخسار این نور رسالت است رخسار
این نور خدای ذوالجلال است از بهر من آیت خصال است
آورده بدان که وحی جبریل بهرم ز خدا به زود تعجیل
کی زنده(زادة) دودمان آدم گمراه شدند اهل عالم
عالم نبود خدا پرستی پیغمبر جملگی تو هستی
پیغمبر آخر الزمانم شافع به جمیع انس و جانم
جاری بنما شهاده این دم بر وحدت حق نبوت من
000000000000000000
خدا شود ز تو راضی ایا حمیده سیر به روز حشر شفیعت شوم در آن محضر
شده است حالت من سرد و منقلب الحال تو رختخواب مرا گستران به استعجال
000000000000000000
یا علی ای نور چشم و روح من اندر بدن کن دمی در خانه اعمام خود رنجه قدم
گو به باب مهربانت هم به اعمام گرام حمزه با عباس و حارث هم عقیل نیک نام
جعفر هم بولهب با سایر اقوام و یار یا علی ایشان تمامی را حضور من بیار
گو به آن پروانه کان شمع عبدالمطلب بهر مهمانی شماها را نموده احمد طلب
000000000000000000
به شما ها همه علیک السلام رنجه گردید کل تان اقدام
ای ابوطالب ای عموی گرام بر تو باد از این یتیم سلام
خواستیم ای عمو در این ماوا نخورم نعمتی بدون شما
یا علی ای تو نور دیدة تر رو تو آن شیر را آور
رو بیاور برم کنون بریان که تناول کنند از او اعمام
000000000000000000
غصه بر خود ره مده ای عم زار سیر خواهی شد به عون کردگار
أکل بنمائید و گوئید از عمیم نام بسم الله الرحمن الرحیم
000000000000000000
بگوئید اعمام من این زمان که من در میان شما تا کُنان
نبودم مگر خیرخواه شما و یا هادی شاه راه شما
بد و نیک تان را نبودم کفیل سلوکم چسان با شما بر سبیل
بدانید اعمام والاتبار که مامور گشتم من از کردگار
که اول شما را مسلمان کنم شما را مطیع جهان بان کنم
خدائی که از قدرت کردگار برافراشت این گنبد زر نگار
خدائی که نیران نور آفرید خدائی که غلمان و حور آفرید
ز فوج هوا در فضای زمن همه حرف سازد چه او در عدن
نموده ز آباء از اُمهات عیان صد هزار را به تین و نبات
ز وحش و ز طیر و ز جن و ملک ز بالای عرش وز تخت سمک
گزید آدمی و زمین خوف هزار در آن سر سپرده فزون از شمار
نموده است مسطور جهان کبیر بر این هیکل تنگ جرم صغیر
فرستاده احمام با مرسلین پی رشته خلقان به روی زمین
ز آدم ز شیث و ز نوح و ز هود سلیمان و داوود عیسی ستود
ز موسی و یعقوب یوسف دیگر ز ایوب و خضر و خلیل و پسر
مرا فضل داده بر ایشان تمام جهان را به دستم بدادست زمام
همه غیب شاهد میر من است همه قیصر اعلا سریر من است
منم ختم پیغمبران خدا بدانید اعمام من حالیا
بگردید اگر تابع دین من ستودید اگر جمله آئین من
بگردید سلطان روی زمین جهان مر شما را بزیر مکین
هر آنکس که اول میان شما شده تابع دین وحی خدا
کنم خاتم دین در انگشت او کلید جهان می دهم مشت او
عیان می کند قدرت کردگار به کوثر شود ساقی او در شمار
وزیر و ندیم و پناهم بود وصی و دیگر دادخواهم بود
000000000000000000
یا علی ای آفتاب آسمان ای که دربانت صفوف قدسیان
یا علی بنشین دمی از روی مهر ای ضیاء عرش و کرسی سپهر
تا که اعمام گرامم این زمان تا که بگشایند چون گوهر دهان
ای عموهای گرامم از صواب این سئوالاتم دهید اکنون جواب
کیست اول آنکه در بین شما آورد ایمان به اسلام هدا
000000000000000000
یا علی ای گوهر کون سخا یا علی زینت ده عرش خدا
ای دُر بحر کرامت یا علی ای مه برج جلالت یا علی
صبر کن اعمام تو از شیخ و شاب این سوالاتم دهند اکنون جواب
000000000000000000
بیا یا علی تا دمی از وفا ببویم تو را من ز سر تا به پا
بیا ای انیس مددکار من به سرا و ضرا تو غمخوار من
تو باشی وصی و وزیرم علی چه تصدیق من کرده ای در جلی
زبان در دهانت نهم از وفا گشایم ز تو باب هر علم را
000000000000000000
با ابولهب
بدان ای دل سیاه کور باطن مکن قصد بد ای ظالم تو بر من
کلید آسمان ها و زمین را عالم اولین و آخرین را
به تعلیم علی دادم ز یاری تمام معجزات از کردگاری
بگو تا آسمان را فرش سازد برای گاو و ماهی عرش سازد
جهان دیگری آرد پدیدار و بهر تو به توفیق جهاندار
000000000000000000
با جبرئیل
السلام ای امین وحی الله رو کنم حال سوی بیت الله
حکم حق را کنون ادا سازم پی تبلیغ حال پردازم
یا علی ای شفیع در عرصات یا علی حال گشته وقت صلات
همرهم آ بسوی بیت الله شو رفیقم ستودة الله
000000000000000000
حضرت اذان گوید – موعظه کند
ایهالناس خداوند یکی است بی شریک است و وزیر است و ولی است
خالق هفت سماوات و فلک آنکه ایجاد نموده است ملک
آنکه در ظلمت لیل ذیجود هست آگاه ز جنبیدن مور
رازق وحش و طیور و انسان خالق دوزخ و نار و رضوان
ز یکی قطره ی آب از قدرت بنمود است شما را خلقت
به من از لطف بی شمار جمیل وحی آورده از خدا جبریل
کی محمد تو بر همه خلقان مقتدا هستی و پیمبرشان
حال از بت پرستی ای یاران بگذرید از وفا هواداران
کس پرستیده سنگ و چوب مدر متصور از او نه نفع و ضرر
حال گوئید جمله بی اکراه وحده لا اله الا الله
000000000000000000
بدانید ای قوم بی اعتقاد که لعنت بر آن لات و عُزّات باد
نخواهم عبادت کنم ای سگان به بت های ملعون منحوستان
عبادت کنم خالقم روز و شب مدد از خدایم نمایم طلب
به ادفاع تان ای گروه شقی بباید سوی خانه شد یا علی
000000000000000000
ای عداس حزین علیک السلام بنشین در بر رسول انام
وحی آورده بهر من جبریل که تو پیغمبری به مثل خلیل
از خدای جهان انس و طیور
صاحب فضل و هم چه آیاتم منبع دین و هم کراماتم
یکی از معجزات من قرآن هست ای راهب حمیده کُنان
000000000000000000
ای مومن نگر ای دل ریش این قصه نموده ای تو با خویش
خواهی نگری همان علامت آن مُهر نبوت و رسالت
این مُهر نبوت است عیان بین نوری که کلیم دیده از مین
لمعات تجلی اش الی عرش روشن بنموده لیل دیجود
این نور نه کبریائی است این نور محمدی است منور
برگو تو شهاده شخص راهب تا بر تو دهم بهشت و هم نور
000000000000000000
خوشا سعادت تو ای محب خاص الخاص بهشت بر تو شده واجب ای نیکو انفاس
بدان عموی من و مس جلدی ای نالان فقد وجعتُ علیه النعم و الرضوان
خدا به هر دو جهان یاور و پناهت باد به روز حشر که نشر دادخواهت باد
000000000000000000
ای عموی من هستی تو به من جای پدر بشنو حرف من خون جگر بی یاور
آنچه اقوام بگفتند همه را بشنیدی آنچه مامور شدم من ز خدای اکبر
می کنم از پی تبلیغ رسالت ظاهر بر وحوش و بر طیور هم جن و بشر
نی که محتاج به مالم همة روی زمین گر بخواهم همه گردند زر و هم گوهر
000000000000000000
گر به یک دست من زار و دهندم خورشید ور به دست دیگرم حال دهندم قرص قمر
پر کند از زر و سیم از چه فضای دنیا نگذرم از سخن حق و بحق داور
نی مرا خوف ز بوجهل قریش است کنون گر ببارد به سرم نیزه و تیر و خنجر
پی ابلاغ بگویم به همه پیر و جوان تا که اسلام بیارند گروه ابتر
000000000000000000
جبرئیل امین علیک السلام ای محبت قرین علیک السلام
امر حق را کنون قیام کنم به همه خلق خاص و عام کنم
در مسجد الحرام روم ز امر کردگار تا حکم کردگار کنم حالی آشکار
000000000000000000
مجروح گشته است دو پای من ای خدا واقف توئی ز حالت من رب ذوالبهاء
بنگر چه ها کشم ز زن زشت بولهب هر دم جفا کند به من زار بی سبب
ای رب دادرس تو بفریاد من برس در مکه نیست بهر من زار دادرس
000000000000000000
می کن نظر به بنده ات ای مهربان خدا بنگر چه جور می کشم از دست اشقیا
گاهی مرا به ساحر و مجنون کنند خطاب پاشند گاه بر سر من خاکروبه ها
گاهی نهند خار مغیلان به راه من مجروح تا شود ز جفا ها مرا دو پا
آسوده نیستم دمی از ظلم این گروه خود واقفی به حال من این عاریت سرا
000000000000000000
بالای منبر
ایهالناس منم پیغمبر به شما ها همة جن و بشر
از سری تا به ثریا یاران همه روزی خور خلاق جهان
نادر عالم حی است مرید مدرک هم قدیم ازلی و ابدی متلکم صادق
نه مرکب بود جسم نه برئی نه محل بی شریک است معانی تو غنی دان خالق
گر طمع هست شما را به بهشت ور شمائید همه خوب سرشت
همه گوئید که الله احد لاشریک له لا مثل صمد
000000000000000000
غش کند بیهوش
ای پیک خدا بحق دادار جلیل می گیر تو زیر بغلم جبرائیل
انداز مکن تمامی خویش و تبار ای قوم ستمگر سگ و کفر شعار
گوئید شما بحق ذات الله لا حول ولا قوه الا بالله
000000000000000000
زیر سنگ
الها بنده ات را به خاری چه ها بر سرم آمد از آه و زاری
لک الحمد ای کردگار کریم لک الشکر ای فرد رب رحیم
مرا رحمت تو همیشه نگهبان ز مکر شیاطین ز نیرنگ عدوان
به دستم لوای نبوت بدادی به فرقم تو تاج رسالت نهادی
به آزار من در مراصد نشستند کمر بهر قتلم خلایق ببستند
ستم ها ز دست مخالف کشیدم که بر روی خار مغیلان دویدم
رسیده به لب جانم اکنون خدایا نگهدارم از شر و از ظلم اعدا
000000000000000000
با جبریل کوه صبا
هیچ پیغمبر به مثلم جبرئیل از درد و غم نابدیدی گوش کن از آنچه آید بر سرم
پا به دنیا تا نهادم باب من رفت از جهان ریخت غربال اجل خاک یتیمی بر سرم
چون نهادم پا به دنیا رو شدم مهمان او آسمان خون در دلم کرد از عزای مادرم
شد کفیلم جد من عبدالمطلب تا که او سال هشتم کرده رحلت گشت پنهان از برم
با وجود بی پرستاری و درد بیکسی گشته ام مبعوث بر خلقان را مرد آورم
000000000000000000
حمد گویم حق که او بگزید هم از کائنات داد ایزد منصب پیغمبری را آخرم
با وجود معجزات بی حد اما قوم من کاذبم خواندند جمعی فرقة جادوگرم
می فشاند از کمین زن قطامه شکل بولهب درد هم خار مغیلان و به سر خاکسترم
حزب گشتم بی حدی دیدم من از قوم قریش از غضب مجروح بنمودند از پا تا سرم
000000000000000000
نیستم محتاجتان ای جمله موجودات خلق حمد خالق می کنم نامت بر جانم رفق
بهر رحمت گشته ام مامور نی بهر غضب کی کنند آزار و ظلم اهل عالم بی سبب
بارالها در گذر از اُمتانت ای خدا من گذشتم آنچه دیدم از همه جور و جفا
عذر خواه بندگانم ای غفور و ای رحیم بخش بر من اُمتانم از عطاهای کریم
000000000000000000
نگر برادرم ای جبرئیل از احسان خدیجه و علی آیند زار و گریه کنان
کجا رواست ایا یاور و ایا همدم نظر به قد خدیجه کنند نامحرم
کجا رواست میان گروه کفر شعار خدیجه گِرید و آید بحالت افگار
000000000000000000
بیا خدیجه در اینجا به حالتم بنگر نگر به پیکر مجروح من بزن بر سر
بیا علی و ولی ای مرا تو روح و روان نگر به زخم سرم چون گشوده است دهان
بیا ببین که به من قوم دون چه ها کردند چه ظلم و جور و جفاها و فتنه ها کردند
000000000000000000
ای خدیجه ای علی جانان من ای دو شمع محفل ایوان من
یا علی هستم بسی زار توان قوت حرکت ندارم این زمان
هر دو از رأفت بگیریدم بغل جانب خانه بَریدم بی دغل
000000000000000000
نظر کن بنده ات الها تو واقف ز حال من دادخواها
نمودم ادای رسالت خدایا به آخر نفس بر تمام بلایا
000000000000000000
حضرت جبرئیل در مجلس مبعث
ایا ملایک هفت آسمان و هفت زمین تمامی ملک و ساکنان عرش برین
شداست وقت که دنیا شود پر از ایمان شده است وقت فتد کفر را ز هم ارکان
رسیده وقت به دنیا خدا پرست شوند تمام خلق ز حب و حبیب مست شوند
تمام عرش برین را دهند زیب و جلال شوند جور شرف بقصر خود الحال
دهید باغ جنان را ز نهر زیب و صفا به نغمه ساز در آئید نخله ی طوبی
تمام حوری و غلمان به کف طبق از نور در افکنید به اوضاع کائناتی شور
000000000000000000
خطابم بر تو اسرافیل نالان شده امر از خداوند جهان بان
که در روی زمین از فضل سرمد شود مبعوث بر خلقان محمد
کند اظهار آن سلطان خوبان که ای خلقان منم ختم رسولان
کنون از محضر خلاق داور روم در خدمت ختم پیمبر
برم بهر پیمبر حال خلعت نهم بر فرق او تاج نبوت
کنون آئید همراهم شتابان همه بر کف طبق از نور تابان
000000000000000000
مامور گشته ایم برای همین جوان پیغمبر است او به تمامی انس و جان
باشد شفیع کل اُمم در صف جزا گردید از طُفیل وجودش بنا شما
000000000000000000
چیست مطلب بگو تو اسرافیل
000000000000000000
علی و حمزه و دیگر جعفر
000000000000000000
آری آری لطف حق ز تو پیدا
000000000000000000
آری حق بخشدش ز لطف دو بال
000000000000000000
می کند در بهشت او پرواز
000000000000000000
این معلم به ماست اسرافیل
000000000000000000
یاور حضرت خلیل علی است
000000000000000000
به جمیع رسل کفیل علی است
000000000000000000
شده با مصطفی کنون دمساز
000000000000000000
یا ایهالرسول قم اقرء کتاب حق
000000000000000000
اقرا باسم ربک هو الذی خلق ای باعث وجود سوالله کل شئ
در باغ کفر حال وزیدی نسیم وی
من جبرئیل بندة تو هستم ای جناب از کردگار حکم چنین حکم مستطاب
کی پادشاه روز جزا بندگان من جمله غریق بحر ظلامت در این زمن
ای رهنمای حق به بشر کن هدایتی بر گمرهان خلق که ختم رسالتی
تاج نبوت است دیگر تخت اصطفا این خلعت محبت حق کرده عطا
مامور گشته ای تو به خلقان ز روزگار بنما دین خویش در الحال آشکار
000000000000000000
گر فرق احمد تاج شد فرق حسین بی تاج شد
اموال او تاراج شد شق فرقش از بی داد شد
ای وای از درد حسین
000000000000000000
خلعت نمود احمد به تن آن سید گلگون کفن
افتاده از جور و محن در کربلا عریان بدن
ای وای از درد حسین
000000000000000000
ای بر کف تو خاتم اقلیم سرمدی فرش است زیر پای تو چرخ زبرجدی
من جبرئیل با همة فضل و کمال خود در مَدرس علوم تو یک طفل ابجدی
گوئید انس و جن و تمامی کائنات صل علی محمد و آل محمدی
000000000000000000
یا رسول الله خداوندت عطا کرد از وفا معجزات با هر است و هم کرامت بها
ابر و باد وحش و طیر از عرش تا فرش حجاب
امر و نهی ات داده خالق بر خلایق می رسان گر ز تو خواهند معجز ساز ای سرور عیان
می روم در خدمتت تا ساخت عرش برین حق نگهدار تو باد ای سرور از هر جور و کین
000000000000000000
ای به خود پیچیده جامه ای رسول کردگار قم فأنذر قم فأنذر من حق کن آشکار
اولا اقوام اعمامت بنی هاشم تمام حکم حق را ساز ظاهر بهرشان خیر الانام
اولا انظار ایشان کن ایا ختم رسل ساز واضح بهرشان آیات حق از جزء و کل
000000000000000000
چه مهمانی به اعمام گرامش کرد پیغمبر به خاطر آمد ای یاران مرا مهمانی دیگر
چه خولی بود مهماندار فرزند رسول الله حدیث اکرم الضیفش به خاطر آمد ای سرور
عجب مهمان نوازی کرد آن بدبخت بد اختر مراعات حقوق فاطمه بنمود با حیدر
به یک شب بود مهمانش سر سلطان لب تشنه بدادی جا به آن سرور تنور روی خاکستر
سری کش روی او بدی اوسینه احمد نهادی از غریبی روی خاکستر رخ انور
چه داخل شد در آن مطبخ سرا با حوریان زهرا بدید آن نور حق پنهان شده در زیر خاکستر
در آورد از تنور آن سر به چشم خون فشان زهرا چنان نالید زهرا گوئیا بر پا شدی محشر
نمود پاک خاک از گیسوان و مهر رخسارش بگفتی این چه حالت هست ای سلطان بی لشگر
چه تقصیر از تو سر زد آه ای بیکس حسین من چه بد کردی به ایشان ای به حسرت کشتة مادر
گهی رأست به نیزه گاه اندر گردن اسبان گهی اندر نقاره گاه اندر نخل با ثمر
به روی فرش خاکستر که مهمان را دهد منزل جزایت حق دهد خولی به محشر ای سگ ابتر
به یک شب گشت مهمانت سُرور سینه زهرا عجب خورسند کردی احمد و زهرا هم حیدر
تو را سرور کنار و بستر بر بالش زرین حسینم را مکان دادی تنور روی خاکستر
000000000000000000
یادم آمد ای عزیزان حالیا از حسین آن پادشاه کربلا
آن وحید و بیکس و بی خانمان در میان صد هزاران دشمنان
لب پی اتمام حجت برگشود کرد با اعدای دون گفت و شنود
کی سپه من زاده پیغمبرم من گل گلزار باغ حیدرم
مادر من فاطمه خیرالنسا است جعفر و حمزه مرا عم از وفا است
آب بربستید بر طفلان من سر جدا کردید از یاران من
هست آیا ناصری از بهر دین تا کند یاری به این زار حزین
ظالمان بر آن خطاب استطاب کس ندادندش به آن بیکس جواب
چونکه ابلاغ حسین از سر گذشت این ندایش بر علی اصغر گذشت
پاره کرده بند مهد آن بینوا کی پدر لبیک ای بابا بیا
من تو را از جان و دل یاری کنم نزد اعدا آیم و زاری کنم
بر مرا نزد عدو از بهر آب تا بگوئیدم ز تیر کین جواب
ای مسلمانان در آن دشت بلا ایستاده اشک ریزان مرتضی
قد خمیده شال گردن مصطفی سر برهنه سینه زن خیر النسا
جمله ناظر بر ملک گرگ جفا بر دریدند یوسفش را از جفا
000000000000000000
سلام علیک ای رسول جلیل به قربان خاک رهت جبرئیل
ز خالق به سویت درود و سلام چنین داده خالق برایت پیام
بفرموده کی ختم پیغمبران برو بام بیت الله گو اذان
چه کردی نمازت ادا یا رسول کن انذار قوم ظلوم جهول
بر ایشان ادای رسالت نما بر آن گمرهان رو ندامت نما
000000000000000000
السلام ای رسول عالمیان ای سلیمان به درگهت دربان
یا رسول الله از مهیمن داور برتو دارم درود بی حد و مر
کن تو انذار قوم یا احمد پی تبلیغ رنج کش بی حد
همه اطراف عالم ای سرور آمده حاجیان به دیده تر
رو کن انذار بندگان خدا کن رسالت به جملگی تو ادا
000000000000000000
خاطرم آمد عزیزان حالیا داستان اهل بیت مصطفی
اصل رحمت مقتدای عارفین سید سجاد زین العابدین
گشت چون با خیل غم وارد به شام کوچه ها مسدود شد از خاص و عام
بر سر نی رأسهای طاهرین قافله سالار بر سرها حسین
آن سری کز نور او خور در حجاب سر زد از برج سنان چون آفتاب
آن سری کش داشت پیغمبر به دوش از عطش گردید لبهایش خموش
آن سری کز ماه تابان داشت تنگ گشت از گرمای ره مهتاب رنگ
آل پیغمبر به دنبال سران جمله بودندی سوار اشتران
زینب آن ناموس شیر کردگار بود بر جمازه ی عریان سوار
کوچه های شام پر از مرد و زن ناسزا گویان و چوب و سنگ زن
غل به گردن حضرت زین العباد در عقب دستی ببستبند از عناد
اهل بام و اهل کوچه بی درنگ بر سرش باریده اندر چوب و سنگ
خاک روبه بر سر او ریختند صورتش با خاک و خون آمیختند
از جفا آتش بر او افروختند صورت و عمامه اش را سوختند
کس نبودی تا کند آتش خموش روبروی باب کردی با خروش
گفت باب این حالت مضطر نگر جمله بی چادر و بی معجر نگر
000000000000000000
بگرئید ای شیعیان حسین بگویم یکی داستان حسین
چه گشته سوی قتلگاهش روان فغان داشت خیرالنسا در جنان
که ای شاه لب تشنه کو لشکرت فدای لب تشنه ات مادرت
به میدان نشد کس به همراه وی بجز آه طفلان کوچک ز پی
سکینه دوان کی پدر تشنه ام من از دیگران تشنه ام
شه تشنه از شرم سر پیش داشت همی تکیه بر نیزه ی خویش داشت
بر آن لشکران شاه شد حمله ور کشید از میان(نیام) ذوالفقار دو سر
زبانش چنان خشک شد بر دهان که رفت از کفش صبر و تاب و توان
چه گرگان شدند آن سپه حمله ور بر آن یوسف از چهار سو سربه سر
یکی نیزه می زد به پهلوی او یکی نیش خنجر به بازوی او
یکی رمح بر قصد جانش فکند یکی تیر کین بر دهانش فکند
یکی تیغ زد بر سر آن شهید که عمامة مصطفی بردرید
زدند اینقدر زخم بر روی هم که از وصف او عاجز آید قلم
در آندم که رو داد این ابتلا ندانم کجا بود شیر خدا
که بیرون نیامد ز خاک نجف که لب تشنه شد نور عینش تلف
فدات شوم حضرت مصطفی دگر باره کن امر خالق ادا
000000000000000000
یا رسول الله مشو اندوهگین یا نبی الله مشو خاطر غمین
حق تعالایت جزای بی حساب داد از رحمت ایا والا جناب
چون توئی غمگین و نالان ای رسول جمله موجودات از دردت ملول
000000000000000000
آری آری راست فرمودی ایا خیرالبشر چون مقرب تر توئی نزد خدای دادگر
لیک چون باشد مفاد البلاءُ للولا یا محمد هر که بامش بیش برفش بیشتر
تازه ظاهر گشت دردت ای رسول انس و جان ظلمهای بی حدی بینی از اُمت سر به سر
اولا اندر شکم بندی تو سنگ چو زجر دُر دندانت شهید از کین نمایند از حجر
ظلم آن باشد ز دست اُمت نالان تو قد حمزه قامت جعفر فتد بی دست و سر
ظلم آن باشد که بعد از تو بریزند خانه ات بشکنند پهلوی زهرا از حزب چوب در
ریسمان در گردن حبل المتین دین کنند فرق او را از تیغ در مسجد کنند شق القمر
ظلم آن باشد جگرهای حسن هفتاد پار در سماء طشت ریزد چون کواکب یا زهر
ظلم آن باشد حسین با یاور اهل حرم دور دور در کربلا لشکر ز اهل بحر و بر
جمله اصحابش نمایند از جفا صد پاره پار سر بُرند از جسم بابا را فکندند نزد سر
ظلم آن باشد حسین بیند ز جور اشقیا کاکل اکبربخون آغشته چون یاقوت تر
رأس عباس و علی اکبر به بالای سنان اهلبیتش جمله در زنجیر قوم کینه ور
ظلم آن باشد که زینب در میان خاص وعام سر برهنه شام و کوفه با یتیم و در به در
000000000000000000
یا رسول الله نظر کن از سمک تا زیر عرش حور و غلمان و ملک در بندگی بسته کمر
احمد مختار ای فرمانده کون و مکان کن نظر از عرش تا فرش فضای آسمان
جمله موجودات حق جان ها به کف بهر نثار حاملین کوه و دشت و هم مرغکهای بهار
حاملین ارض گویند ای امیر بحر و بر امر کن تا کار دنیا را کند زیر و زبر
حاملین ابر و باد و هم ملک های هما حافظین اختران و ماه و خورشید و هوا
علویان و سفلیان اهل کرسی حجاب جمله عرض بندگی دارند گویند ای جناب
اذن ده ما را که تا اهل زمین کز خاص و عام جمله را فانی کنیم ای حضرت خیر الانام
000000000000000000
یاران همگی فغان نمائید بر خاطر خویش بگذرانید
از غصة ماجرای زینب فریاد ز ابتلای زینب
در کوفه چو آن حزین افگار با اهل حریم بی کس و زار
اطفال حسین ز ترس و واتف کوهان شتر گرفته بر کف
پر بود میان بام و بازار از مردم بی حیا و اشرار
هر یک به زبان طعن و یک نیش می زد به علیل زار دلریش
پرسید عجوز پشت بامی کو رأس حسین نیک نامی
کو رأس حسین عزیز حیدر گفتند به روی نیزه بنگر
آن سر که به روی نیزه قرآن خواند بود آن حسین نالان
آن ظالمه آجری از آن بام زد بر سر آن شهید ناکام
خون گشته روان برش ز رخسار آن حال چه دید زینب زار
زد فرق خودش بچوب محمل شد پاره سرش ز چوب محمل
خون ریخت بکویش سرازی تا پای شتر شده است جاری
بنمود دو دست سوی حق راست فریاد ز عرش و فرش بر خواست
نزدیک شد آنکه نظم عالم پاشد سر شه ز نیزه شد خم
لب بر لب خواهر جفا کش بنهاد بگفت ای بلاکش
کن صبر ایا حمیده خواهر ویران مکن این جهان سراسر
بگذر که کار نا تمام است این ظلم برای شیعیان است
امام علی ع در مجلس مبعث
قربان خاک پای تو ای سید جلیل ای شمع دودمان فروزنده خلیل
جان های ما بکف ز برای نثار تو پرورده گشت طینت ما از شعار تو
ای شمع محفل حرم بزم قدسیان از تو بود ودیعة اصلاب رفتگان
کُهل دو چشم ما است تراب قدوم تو ما چاکریم و بنده کمربستگان تو
0000000000000000000000000
چه حالت است ای سرور که می بینم در این محضر به دریای تحیر غرق گشتی اندر این مأوا
مگر در خواب می باشم مستم یا که هوشیاری رمیده عقل از ما گوئی ای یکتای بی همتا
0000000000000000000000000
تجلی کرد نوری از تو چون انوار سبحانی و یا نوری که اندر طور دیدی حضرت موسی
به رخسارت شدی نور الهی ساطع و لامع بسان آستین قدر موسی را ید و بیضا
نشد هرگز چنین نوری ز تو لامع ایا سرور بگو سرّش ایا سید سبحان الذی اسرا
0000000000000000000000000
شوم قربان نامت ای پدر جان تو را با جعفر و اعمام و یاران
همه اعمام من از پیر و بُرنا بنی هاشم تمامی جمله یکجا
به مهمانی طلب فرموده احمد که دارد با شما ها لطف بی حد
0000000000000000000000000
بچشم آنچه بفرمائی ای سپهر خرم به دیده نزد شما نان و شیر را آرم
کنید میل غذا با نشاط و وجد و سرور شوید مکتسب ای اختران ز مایة نور
0000000000000000000000000
سمعتُ ایا اشرف المرسلین اطعتُ ایا صاحب وحی دین
مرا امر تو خاضع آمد رقاب کلام تو ثاقب به دل چون شهاب
شهاده دهم حالیا این زمان تو هستی رسول خدای جهان
0000000000000000000000000
یا رسول الله یا خیر الرسل طینت مخور از این سرها زمل
ظاهر من باطن من سوی تو کعبه من جنت من کوی تو
بهر قربانت خدایم آفرید تا تو را یاری کنم گردم شهید
من شهاده میدهم ای ذوالها از وجودت شد بنا ارض و سما
0000000000000000000000000
یا رسول الله شوم قربان تو چشم و گوش من سوی فرمان تو
شرمم آید ای شه عالیجناب کین سئوالت را نمی گویند جواب
جمله سرها را در افکندند به زیر لایقولو الله نعم ما فی الضمیر
حیفم آید ای شه والا قدر این سئوالت چون رود اندر هدر
گوهرین بنما تو ایندم شهریار هست والاتر ز در شاهوار
0000000000000000000000000
کمر بسته دارم بفرمان تو سر من فدای سر و جان تو
نه پنهان توان کرد امر خدا نه زیباست محفل کلام خدا
بباید به ارشاد لب برگشود بباید که اندرز مردم نمود
اذان گوید
بدان خدیجه تو هم خوابة رسول خدا شنیده ام ز کسی آنکه سید دو سرا
پی ادای رسالت برفت بیت الله شدند جمع به دورش قریش واویلا
زدند بر سر او سنگ و چوب بی حد و مر شهید گشت ز دست مخالفان شرر
بیا رویم پی جستجو بحال تباه ببینیم آنکه چه آمد سرش بناله و آه
0000000000000000000000000
کجا افتاده ای ای من فدای خاک پای تو
0000000000000000000000000
کجا افتاده ای مجروح دور از جان نثارانت
0000000000000000000000000
کجا افتاده ای ای سید زهّاد و هم عبّاد
0000000000000000000000000
چرا از نوکرت شاها ز غم قطع نظر کردی
0000000000000000000000000
کجائی از وفا بر ابن عم خود تکلم کن
0000000000000000000000000
شود کور از ما دو چشمان تر شود آسمان کاش زیر و زبر
که را تاب این ابتلاءِ عجب که را کرد این قدر والا نسب
ز آدم همی تا به خاتم سپهر ندید از افق طالع ماه و مهر
از این نازنین تن فسوس دریغ که مجروح گشته به سنگ و به تیغ
پس از تو مباد از زمین و زمان نتابد دگر شعلة اختران
همه شهر این قوم ویران شود بلا زود نازل بر ابدان شود
نماند به دنیا تنی زین اُمم نمایند آباد مُلک عدم
0000000000000000000000000
ای فروزان آفتاب ذوالجلال ای درخشان کوکب دُر مثال
جان پی فرمان تو ما را بکف لولوء مهر تو ما را در صدف
بسته داریم از پی حُکمت کمر دور تو گردیم چون شمس و قمر
تاب از ما برده حال زار تو جان فدای این تن بیمار تو
اول بخواند
ایهالناس بدانید تمام همه از مجلس امروز تمام
داشت کیفت آزار رسول که بدید از ستم قوم جهول
هیچ پیغمبر مرسل به جهان مثل او درد ندیده دوران
بی پدر بود یتیم از اَبوین گشته مبعوث به اهل حرمین
چه نموده است شه ابرار محن کل عالم شده اندش دشمن
جور بسیار نمودند به او زار و افگار بُدی دست عدو
گاه از یثرب و گه در بطحا روز و شب بود به اندوه بلا
بشکستند دُر دندانش به تعب بود همیشه جانش
ای عزیزان همه باشید خموش بهر دنیا نزنند جوش و خروش
مجلس تعزیه کی بی ادبی بگذرند اهل شماها همگی
هست پیغمبر و آلش خاطر به شما جمله تمامی ناظر
به عزاخانة شاه شهدا فاطمه سینه زن و شیر خدا
انبیا شال عزا در گردن هر طرف هست عزادار حسن
بنمائید عزاداری خوب که شود نزد پیمبر مرغوب
هست این مجلس پاکیزه درود گفته کوکب نوری محمود
اسرافیل در مجلس مبعث
ایا پیک خدا لبیک لبیک شنیدم حالیا لبیک لبیک
چه واقع شد بگو ای پیک داور مگر بر پا شدی الحال محشر
چرا در کائنات امروز شور است مگر گاه دمیدن بهر صور است
0000000000000000000000000
ایا برادرم ای جبرئیل نیک لقا بمن بگو بحق کردگار بی همتا
شدست بهر کدامین چهارتن مأمور که اوفتاده به کروبیان ز رأفت شور
پیمبر است کدامین برادرم جبریل که شد به بعثت حق مطیع امر جلیل
0000000000000000000000000
مصرع با جبرئیل
مطلبی با تو دارم ای جبرئیل
0000000000000000000000000
این سه تن کیستند ای رهبر
0000000000000000000000000
این بود حمزه سیدالشهدا
0000000000000000000000000
جعفر این گو بمن الحال
0000000000000000000000000
هست با ختم انبیا دمساز
0000000000000000000000000
این علی ولی است ای جبرئیل
0000000000000000000000000
یار موسی به رود نیل علی است
0000000000000000000000000
خضر را در جهان دلیل علی است
0000000000000000000000000
بود با کل انبیا دمساز(اسرافیل)
0000000000000000000000000
ای سید جن و بشر به روی تخت زر فرمای بر عالم نظر جان های ما قربان تو
0000000000000000000000000
ای گوهر کان صدف بر سر بنه تاج شرف گوئید ملایک صف بصف جان های ما قربان تو
0000000000000000000000000
ای سید گل پیرهن بنمای خلعت را به تن فرما قبا اندر بدن جان های ما قربان تو
0000000000000000000000000
مبارک به تو خلعت ای شهریار مبارک به تو منصب افتخار
ملایک بگوئید صوت جلی که صلو علیه و آل نبی
0000000000000000000000000
یا رسول الله یا خیر رسل یا مصطفی ای که بنموده مقام بی حسابت حق عطا
یا محمد من اسرافیلم یکی دربان تو از دل و جان خادم فرمان من قربان تو
اذن بخشایم عطا ای صاحب وحی منزل تا دهم از قهر من روی زمین صور اجل
نسل آدم را براندزم ز پا ای شهریار تا تو را محزون نبیند یا محمد کردگار
حضرت خدیجه س در مجلس مبعث
شوم فدای تو ای مهتر بنی آدم چه خدمت است بفرما که من فدات شوم
ولی تحیر من شد زیاد ای سرور ز نور صورت تو ای گزیده داور
ز لمعه لمعة او بر درند هفت سما که گشت روشن از آن ساحت زیبا
ز نور صورت تو گشت منفعل خورشید بود روان لمعاتش بسوی عرش مجید
000000000000000000
جانم هزار بار فدای لقای تو عالم فدای مرتبة پر بهای تو
آری خدا یکی است ندارد کسی نظیر بی زوج و بی ولا بهرش او غدیر
هستی رسول حق به تمامی انس و جان صدقت یا رسول و آنست این زمان
000000000000000000
بخواب ای به فدایت شوم من افگار خدای هر دو جهان باشد از ملایک یار
ایا عداس مرا مطلبی است با تو کنون بباید آنکه کنی حل تو مشکلم آسان
000000000000000000
ایا عداس بحق خدای لیل و نهار که جبرئیل بگو کیست با دل افگار
کنون بمن تو بگو حال وصف جبرائیل که کیست آن شه والا بحق رب جلیل
000000000000000000
بدان که گفنه محمد به من ز صدق و صفا که جبرئیل بمن گشت نازل او ز سما
رسانده وحی بمن از مهیمن یکتا که من پیمبر خلقم بگو تو حال ورا
000000000000000000
با امام علی
خاک عالم بر سرم ای داد و آه این بود مزد رسالت ای خدا
آه از تنهائی خیرالبشر نه برادر دارم و مام و پدر
یا علی ای لنگر عرش خدا از کفم بستان تو نان و آب را
رو به سوی کوه و هامون میکنم موی فرق خود پریشان می کنم
000000000000000000
کجا افتاده ای ای جان صد چون من فدای تو
000000000000000000
کجا افتاده ای از ظلم کردند سنگ بارانت
000000000000000000
کجا در خون تپیدی صید سان از سطوت صیاد
000000000000000000
به ناکامی در این عالم یقین میل سفر کردی
000000000000000000
فدایت یا رسول الله دمی بر ما ترحم کن
000000000000000000
با امام علی
شود کور از ما دو چشمان تر الهی شود چرخ زیر و زبر
ز آدم همی تا به خاتم سپهر ندید از افق طالع ماه و مهر
از این نازنین تن فسوس و دریغ که مجروح گشته ز سنگ و ز تیغ
پس از تو مبادا از این زمان نتابد دیگر اختر آسمان
بر این امت شوم نازل بلا کند زود از قهر غالب خدا
همه شهر این قوم ویران شود بلا زود نازل بر ابدان شود
نداند به دنیا تنی زین اُمم نمایند آباد مُلک عدم
000000000000000000
ای فروزان آفتاب ذوالجلال ای درخشان کوکب دُر مثال
جان پی فرمان تو ما را بکف
بسته داریم از پی حُکمت کمر دور تو گردیم چون شمس و قمر
تاب از ما بُرد حال زار تو جان فدای این تن بیمار تو
ابوطالب در مجلس مبعث
برادران من بینوا ز صدق و صفا روان شوید سوی خانة محمد ما
طلب نمود ز بهر ضیافت آن سرور رویم جانب آن برگزیدة داور
0000000000000000000000000
سلام ما به تو ای عمر زندگانی ما شکوفة چمن باغ کامرانی ما
سلام ما به تو ای مهر و شمع محفل ما همیشه جای تو باشد میانة دل ما
0000000000000000000000000
ای برادر زاده ای نور دل چشمان ما زحمت بی حد کشیدی خانه آبادان تو را
من به قربان رخ نورانی و تابان تو جان اعمامت تمامی هم فدای جان تو
0000000000000000000000000
چه می فرمائی ای سرو روان و قوت دل ها تو ای مهر منیر و شمع بزم جمله محفل ها
تو نور آسمان ها یا زمینی اندر این عالم به دست رفعتت حل گشته از ما کل مشکل ها
توئی خورشید تابان، ما به مثل اختران دورت به سرّاء و به ضرّاء به هر وادی و منزل ها
ز یُمنت پا به فرق قیصر و پرویز بنهادیم مطیع تو تمام برّ و بحر و کوه و ساحل ها
ز خیر و شر ما هرگز ندادی صرفه را از کف نمودی رفع هر غصه که جا بنموده در دل ها
0000000000000000000000000
چه مطلب شما را تمامی قریش که دارید از بهر مقصود طیش
0000000000000000000000000
کبابم کرد یاران حرف این قوم ستم گستر زده بر قلبم از گفت و شنود صرصر آذر
0000000000000000000000000
شیاطین وسوسه هر دم کند بر حضرت آدم نهد دام اجل ها روز ظالم بهر من آذر
0000000000000000000000000
چرا ای قوم باید کُشت خورشید جلالت را از اینکه روز و شب گوید منم ای قوم پیغمبر
بود او صاحب آیات اعجاز و کرامت ها بود او دادخواه عاصیان در عرصه محشر
ولیکن چونکه اِصرار شما از حد گذشت ای قوم رسانم عرض های تان تمامی عرض آن سرور
0000000000000000000000000
مگو این حرف های بد ای زشت نادان شما را نیست حد آن به دوران
بنی هاشم مگر مردند یکسر که دارید قصد آزار پیمبر
چه حمزه شیر دل اندر حیات است محمد پادشاه کائنات است
0000000000000000000000000
ایا سپهر خرم شهریار خطة خاک محمد عربی ای مخاطب لولاک
رسیده اند قریش این زمان به دیدة تر که ای جناب بیا از خدای خویش گذر
0000000000000000000000000
گذر از این سخنان ورنه می شوی مقتول به دست یاری بوجهل زشت نا مقبول
اگر مراد تو مال است ای رسول بشر به قدر کوه جفا می دهند تو را گوهر
0000000000000000000000000
می روم سوی شعب این دم کنون با حال زار تا نمایم من تفرج قلب من گیرد قرار
جناب جعفر طیار در مجلس مبعث
قربان خاک پای تو ای سید جلیل ای شمع دودمان فروزندة خلیل
جان های ما بکف ز برای نثار تو پرورده گشته طینت ما از شعار تو
ای شمع محفل حرم بزم قدسیان نور تو بود ودیعة اصلاب رفتگان
کُهل دو چشم ماست تراب قدوم تو ما چاکریم و بنده کمربستگان تو
0000000000000000000000000
چه حالت است ای سرور که می بینم در این محضر به دریای تحیر غرق گشتی اندر این مأوا
مگر در خواب می باشم مستم یا که هوشیاری رمیده عقل از ما گوئی ای یکتای بی همتا
تجلی کرده نوری از تو چون انوار سبحانی و یا نوری که اندر طور دیدی حضرت موسی
به رخسارت شده نور الهی ساطع و لامع بسان آستین قدر موسی را یَد و بیضا
نشد هرگز چنین نوری ز تو ساطع ایا سرور بگو سرّش ایا سیارة سبحان الذی اسرا
0000000000000000000000000
سلام ما به تو ای عمر و زندگانی ما شکوفة چمن و باغ کامرانی ما
سلام ما به تو ای مهر و شمع محفل ما همیشه جای تو بادا میانة دل ما
0000000000000000000000000
چه می فرمائی ای سرو روان و قوت دل ها تو ای مهر منیر و شمع بزم جمله محفل ها
تو نور آسمان ها و زمینی اندر این عالم به دست رفعتت حل گشته از ما کل مشکل ها
توئی خورشید تابان، ما به مثل اختران دورت به سرّاء و به ضرّاء به هر وادی و منزل ها
ز یُمنت پا به فرق قیصر و پرویز بنهادیم مطیع تو تمام برّ و بحر و کوه و ساحل ها
ز خیر و شر ما هرگز ندادی صرفه را از کف نمودی رفع هر غصه که جا بنموده در دل ها
جناب حمزه در مجلس مبعث
قربان خاک پای تو ای سید جلیل ای شمع دودمان فروزندة خلیل
جان های ما بکف ز برای نثار تو پرورده گشت طینت ما از شعار تو
ای شمع محفل حرم بزم قدسیان از تو بود ودیعة اصلاب رفتگان
کُهل دو چشم ماست تراب قدوم تو ما چاکریم و بنده کمربستگان تو
0000000000000000000000000
چه حالت است ای سرور که می بینم در این محضر به دریای تحیر غرق گشتی اندر این مأوا
مگر مستیم ما ای شاه یا در خواب می باشیم رمیده عقل از ما گوئی ای یکتای بی همتا
تجلی کرده نوری از تو چون انوار سبحانی و یا نوری که اندر طور دیدی حضرت موسی
به رخسارت شده نور الهی ساطع و لامع بسان آستین قدر موسی را یَد و بیضا
نشد هرگز چنین نوری ز تو ساطع ایا سرور بگو سرّش ایا سیارة سبحان الذی اسرا
0000000000000000000000000
سلام ما به تو ای عمر و زندگانی ما شکوفة چمن و باغ کامرانی ما
سلام ما به تو ای مهر و شمع محفل ما همیشه جای تو بادا میانة دل ما
0000000000000000000000000
کن زهر غذا ایا ستمگر گر چون و چرا کن تو دیگر
دندان به دهان تو نماند در کوی اجل تو را دواند
0000000000000000000000000
چه می فرمائی ای سرو روان و قوت دل ها تو ای مهر منیر و شمع بزم جمله محفل ها
تو نور آسمان ها و زمینی اندر این عالم به دست رفعتت حل گشته از ما کل مشکل ها
توئی خورشید تابان، ما به مثل اختران دورت به سرّاء و به ضرّاء به هر وادی و منزل ها
زیمنت پا به فرق قیصر و پرویز بنهادیم مطیع تو تمام برّ و بحر و کوه و ساحل ها
ز خیر و شر ما هرگز ندادی صرفه را از کف نمودی رفع هر غصه که جا بنموده در دل ها
0000000000000000000000000
روم شکار کنون تا کنم تفرج و عیش که چشم من نفتد بر رخ سگان قریش
0000000000000000000000000
به خانه رو کنم با حالت افسرده و مضطر مشرف می شوم در خدمت والای پیغمبر
0000000000000000000000000
بگو ای زن چرا افسرده حالی و تو محزونی سحاب آسا چرا گرئی زدی بر جان من نیشتر
بگو از حالت نور دو چشمم احمد مرسل مزاجش هست سالم یا که دارد بر زبان آذر
0000000000000000000000000
ای آنکه ز انبیا به حقیقت مقدمی اسلام را ستونی و دین را مسلّمی
نا خوانده درس عالِم اقلیم کن یکون نور مصوری و روح مجسمی
بی سایه آفتاب وجودت رود به عرش نا محرم است سایه به هر جا تو محرمی
فرما چرا به بستر غم اوفتاده ای از بهر چیست با هم غم حال در غمی
0000000000000000000000000
به قربانت شوم ای مایع نور ز بعد تو شوم من زنده در گور
ز بعدت زندگی را من نخواهم اجل مونس شود تب دادخواهم
0000000000000000000000000
بگو از حال خود بُردی تو هوشم
0000000000000000000000000
بگو رخساره ات بهر چه نیلی
0000000000000000000000000
بگو با من حبیبت از چه خسته است
0000000000000000000000000
چرا این دیده ات گردیده گلگون
0000000000000000000000000
که کرده با شما این ظلم و بیداد
0000000000000000000000000
نهم مرحم به این زخم و جراحت
0000000000000000000000000
نما نفرین که جای ترک جان است
0000000000000000000000000
محمد خشم بر اعدا ضرور است
0000000000000000000000000
مرا این زندگانی گرفت آتش به جان خوشتر مرا گرگ اجل گر بَر درَد از هم کنون خوشتر
میان دشمنان تنها نمودم احمد مرسل چه من نا مهربانم عم گر بمیرم دوستان خوشتر
کَنم از بیخ و بن بنیاد بوجهل و قریش اکنون که مردن بهتر از جاوید دنیا هست خوشتر
بپوشم اسلحه بر تن شرر بارم در این عالم کنم زیر و زبر سطح زمین و آسمان خوشتر
0000000000000000000000000
ای ستمکار زنا زادة بی اصل و نسب ای تو ابلیس زمان طالع شومت عقرب
راندة بارگه حضرت دادار قدیر کین احمد ز چه اندر دل و بغضش به ضمیر
تو شکستی ز جفا جُبة احمد از سنگ بشکنم فرق تو را من به کمان و شمشیر
تو لگد بر زدی و سیلی غم بر رویش به دهانت بزنم من لگد از پای منیر
بزنم چوب به فرقت که زدی بر احمد جمله اعضای تو از چوب کنم خرد و خمیر
0000000000000000000000000
ای سگ صفتان عرصة روز جزا هستید از او شقی تر ای قوم دغا
فرعون بود او شما تمامی شداد صد لعن بر او باد هم از آن شما
البته دهم جزای هر یک هر یک گر مرگ نریزد به سرم خاک صفا
دادید مرا قسم چه بر پیغمبر از سگ کشی این دم بکِشم دست وفا
ملایک در مجلس مبعث
ایا پیک خدا لبیک لبیک شنیدم حالیا لبیک لبیک
چه واقع شد بگو ای پیک داور مگر بر پا شدی الحال محشر
چرا در کائنات امروز شور است مگر گاه دمیدن بهر صور است
زن حمزه در مجلس مبعث
فلک چون خانة عیش نبی زیر و زبر کردی چو خصمی ها به احمد ای سپهر شعله ور کردی
محمد گشته مبعوث از برای جملة خلقان زدندی سنگ و چوبش ای فلک زیر و زبر کردی
یکی بر چهره اش زد سنگ که خون آلوده شد رویش یکی بی حد عبا بر گردنش ای سفله گر کردی
0000000000000000000000000
ز نور چشم برادر عجب خبر داری تو از یتیم برادر عجب خبر داری
اذیتی بنمودند قریش بی پروا زدند بر سر احمد ز کینه سنگ جفا
نه حالتی است در او اوفتاده در بستر از این جهت بزنم بر سرم به دیدة تر
ابولهب در مجلس مبعث
سلام ما به تو ای عمر و زندگانی ما شکوفه چمن باغ کامرانی ما
سلام ما به تو ای شمع بزم محفل ما همیشه جای تو بادا میان این دل ما
0000000000000000000000000
برادران همه بر مطلبم شوید علیم نظر کنید به این نان و شیر طفل یتیم
دو قرص نان و یکی کاسه شیر کی ز وفا کجا کفاف نماید به روز و هستی ما
تمام میل نود نان یک شبت داریم یکی ز ما بخورد جمله دست برداریم
0000000000000000000000000
این تازه سخن چه بود شنیدم صد تیر به قلب خود خریدم
جادوگر این سخن عجیب است بین قول و فعل او غریب است
0000000000000000000000000
ابوطالب نظر کن سوی احمد نموده با علی الطاف بی حد
چه تصدیقش علی کرد از شفاعت محمد داده اش مزد رسالت
نموده آب دهان اندر دهانش و یا بوسه زده بر اَبروانش
دو روز دیگرت هم امر سازد علی را بهر تو مولا بسازد
بگوید بندگی می کن علی را اطاعت می نمائید این وصی را
عجب پیغمبر و بَه این وصیش محمد شد شه و سردار علیش
0000000000000000000000000
نمی دانم چرا ای لات و عزّا کنم من زندگی در دار دنیا
محمد گشته پیغمبر برایم بگوید بندة خاص خدایم
اگر در امر خود گردد مسلم نمانم از بهل در دار عالم
علاج درد من کن ای زن زار که از بغض محمد گشته ام خار
0000000000000000000000000
بدان دارم بسی بغض پیمبر
0000000000000000000000000
همی گوید رسول انس و جانم
0000000000000000000000000
بباید ای ضعیفه دفع او کرد
0000000000000000000000000
بدان ای زن که بی عقل و سفیهست
0000000000000000000000000
بود کذاب و ساحر آه دردا
0000000000000000000000000
بدان آزار او ای زن ثواب است
0000000000000000000000000
رضایم از تو و خوشنود لاتم
0000000000000000000000000
ای قریش من فدای هست تو من فدای تو و سخاوت تو
دوغ از بهر من ضرر باشد بحق لات بی ثمر باشد
بطپان بر گلوی این احمق بخورد دوغ را کند وق وق
من بگیرم دو دست او محکم تا خورد دوغ را تمام نه کم
0000000000000000000000000
ای حمزة نامدار شیر ژیان تقصیر ز من نبود الآن
بوجهل نیم بحق شاه مردان این قریشند بزن بر سرشان
عمامة هر دو را بگیر از ذوق زن بر سرشان هر دو بگویند دوغ دوغ
ابوجهل در مجلس مبعث
چه فریاد است یاران اوفتاده لرزه اعزایم چه می گوید محمد سوخته از کین سر و پایم
شده پر صوت اللهُ اکبرش در صفحه عالم نموده برطرف شأن جلال لات و عُزّایم
شهادت می دهد بر وحدت الله بی همتا بیائید ای قریش اکنون کنید در خاک مأوایم
000000000000000000
قریشا بنگرید احوال احمد
000000000000000000
یقین امروز او دیوانه گشته
000000000000000000
علی ای یاوران اندر چه کار است
000000000000000000
برای کیست می باشند خاضع
000000000000000000
بحق لات علی خیری نبیند
000000000000000000
به جادوئی یکی مرد دلیر است
000000000000000000
نباید گوش کردن مدعایش
000000000000000000
مبادا سحر او گیرد شما را
000000000000000000
به سحرش روز ما را می کند شب
000000000000000000
ای محمد یتیم عبدالله گو به من کیست تو را الله
غیر لات است گو خدای کریم زود گو سوختم ز پا از کین
000000000000000000
ایا محمد والا جناب یا مولا کنیم صلح به تو تا که تو بصدق و صفا
نما عبادت بت های ما تو در یک ماه به ماه دیگر آن بندگی کنم دلخواه
خدای تو بپرستیم همی به روز و شبان کنم عطاعت او من بچشم از دل و جان
000000000000000000
سلام من به تو یا حضرت ابوطالب قلوب خیل محبان به خدمتت راغب
به خدمت تو کنون عرض مدعا داریم شکایت از فلک و بخت نارسا داریم
000000000000000000
توقع از تو ما داریم ای سلطان نُه افسر بفرمائی تو از رأفت دمی بر احمد و حیدر
بفرمائی که دست از حق پرستی باز بردارند که مردم فتنة خوابیده اندر زیر سر دارند
بگو گر فقر بنموده شما را حال دیوانه عطا بی حد و بخشش همه از سیم و هم از زر
مراد قلب خود گوید که تا خدمت کنیم او را و یا او را به ما ده تا بُریمش سر که از خنجر
خلاصه هر چه خود دانی صلاح ای سید خوبان به او پند و نصیحت کن بگو از این عمل بگذر
000000000000000000
فدای نام تو ای نور دیدة امکان برو عرایض ما را بخدمتش برسان
000000000000000000
نترسیدی ای احمد ناتوان که بُردی تو نام خدا را زبان
قریش این زمان جمله از خاص و عام به دورم تمامی کنید ازدحام
ایا عتبه و شعیب و ای ولید ایا حنظله حزب حرب پلید
ایا بولهب و عمر و حجاج دون منیه ایا مالک زشت دون
به مجنون کذاب پس بنگرید به خاری به زاری کنیدش شهید
000000000000000000
برادرها بباید کرد همت
000000000000000000
بباید خست عزا ز نازینتش
000000000000000000
به دامن ها بریزند سنگ اکنون
000000000000000000
بود قتلش عزیزان مطلب ما
000000000000000000
کنم مجروح من از سنگ بالش
000000000000000000
ایا جادوگر مجنون محمد
000000000000000000
تو در جادوگری بود جهان تاب
000000000000000000
بدی تاثیر اغوال نخاذت
000000000000000000
نمودستی جوانان را تو گمراه
000000000000000000
برادران همه الحال دست بردارید که مرده است محمد به ناله گشته شهید
بگوشه ای بنشینید با نشاط و سرور نموده رحلت و باید بَریمش اندر گور
000000000000000000
ای قوم بحق لات و عُزا دیگر ندهید مجال او را
بر وی بکنید عرصه را تنگ ریزید بر او ز بارش سنگ
کوهی بکنید ز چوب اشجار ظاهر نشود ز احمد آثار
000000000000000000
صد شکر و حمد آنکه محمد ز دست رفت آسوده گشته ایم چه تیری ز شصت رفت
000000000000000000
آه صد آه محمد نشده کشته ز کین نفتاده است همی نخل وجودش به زمین
زحمت بی حد و وافر بکشیدیم دریغ برطرف نا شده ای نام ز احمد نی دین
ساعت بعد وَزد صرصر غم دریا غم اختر طالعم از چرخ فتد روی زمین
000000000000000000
حمزه آن قصور ابطال کش یوم دغا آنکه در معرکه چون رستم زال است بکین
حالیا می رسد از راه که چون گرگ اجل می درد جسم من خسته همان شیر قرین
به تلافی محمد به شما زلزله سان خرمن عمر شما را بوَزد صرصر کین
از دم تیغ کند بیوه زنان همه را بی پدر می کند از نیزه زما طفل حزین
حماله الحطب در مجلس مبعث
چه مطلب داری ای ملعون ابتر
0000000000000000000000000
مخور غصه فدایت جسم و جانم
0000000000000000000000000
محمد دان که کذاب است ای مرد
0000000000000000000000000
که از جادوگری مرد فضیحت
0000000000000000000000000
نباشد مثل او ساحر به دنیا
0000000000000000000000000
ز فقر و فاقه چشمانش پر آب است
0000000000000000000000000
کنم آزارش بر تن حیاتم
0000000000000000000000000
کنون از بهر آزار محمد نمایم جمع خار و بوته بی حد
بریزم بر سر راهش به دوران شود پای شریفش غرقه در خون
رود خار مغیلان پای احمد بیابم من تراب اجر بی حد
0000000000000000000000000
بگوش من می رسد ناله های زار رسول ز کار و بار خودم نیستم غمین و ملول
به پشت بام برم خاک روبه ای بی حد ز ظلم و جور بپاشم همی سر احمد
بخاک روبة آتش ز غم به پیکر او بسوزد از تف او گیسوان انور او
ساحرا جادوگر کذاب مجنون ای یتیم این بود مزد رسالت روز و شب ای دل دونیم
عداس در مجلس مبعث
بگو داری چه مطلب ای خدیجه که روزم را نمودی شب خدیجه
بگو مقصود مطلب هر چه داری به عرض تو رسانم من ز یاری
000000000000000000
خدیجه ای مرا خاتون تو در دنیا و در عقبا مگو سبّوح و قدوس علیک ربی الاعلی
چه راندی نام جبرائیل اندر زبان دیدم هوا پر مشک و زعفر شد جهان بر عنبر و ساغر
چرا اندر زبان راندی تو نام نیک جبرائیل به شهری کس نباشد حق پرست و مسلمی آنجا
شنیدی از که اسم جبرئیل این دم بگو با من که گویم من که باشد آن یگانه گوهر یکتا
000000000000000000
بدان جبرئیل باشد پیک خلاق جهان داور مَلک هست آن جناب عالی و دارای خوش منظر
مقرب هست اندر نزد آن یکتای بی همتا امین وحی می باشد به نزد کل پیغمبر
مکرر شد به شرف خدمت موسی و هم عیسی به نزد آدم و نوح و خلیل الله و بن آذر
محمد هست صادق در کتاب آسمانی ها بود موصوف در انجیل و در تورات فرمانبر
اگر خواهی که گردی سر بلند اندر صف عقبا برو ایمان تو اندر خدمت آن شهریار آور
000000000000000000
السلام ای محمد مختار السلام ای امین مهر شعار
یا محمد بگو با من نالان وحی آورده جبرئیل کنان
از برایت ایا رفیع جناب گو به من حال این خطاب جواب
000000000000000000
شوم فدای تو ای اشرف بنی آدم به خاطرم چه رسیده بگو فدات شوم
اگر پیمبر خلقی بگو تو قصد دلم بچین تو لاله این قصد از ریاض دلم
000000000000000000
هزار شکر به این رتبه سربلند شدم میان اهل جهان حال ارجمند شدم
سمند طالع من طی نموده سطح فلک شدم ز مهر تو اشرف ز خیل جن و ملک
گواه باش به روز قیامت ای الله تو واحد و محمد بود رسول الله
اگر که زنده بمانم ایا سپهر خدم گه جهاد فدایت کنم چه جان و سرم
قریش در مجلس مبعث
چه فریاد است افغان احمد ای یاران بپا دارد یقین اندر سرش بهر ما او یک بنا دارد
شده دیوانه با لات و هبل کرده غضب آور و یا از فقر و بی چیزی دو چشم پر بُکا دارد
ز خود بگذشته ایم از بت پرستیدن فغان و آه ولیکن بولهب در منزلش سیصد خدا دارد
شویم ما زنده اندر گور گر گوید بما احمد نمائید ترک نان از بت پرستی فتنه ها دارد
0000000000000000000000000
بلی بینم عجائب های بی حد
0000000000000000000000000
علی بر دور او پروانه گردد
0000000000000000000000000
که مشغول صلات کردگار است
0000000000000000000000000
برای خالق خود هست راکع
0000000000000000000000000
محمد در عزای او نشیند
0000000000000000000000000
نه پروایش اگر شمشیر و تیر است
0000000000000000000000000
دهیم اکنون سزا و هم جزایش
0000000000000000000000000
توسل می شوم لات و عزا را
0000000000000000000000000
برو از او بشو جویای مطلب
0000000000000000000000000
یا محمد بگو چنین سخنان دست گویا کشیده ای از جان
هست انصاف آنکه جملة ما بگذاریم صد هزار خدا
همه را دست بند رخت به بَر همه را تاج زر نگار به سر
همه خلخال پا نهیم کنار بنمودیم عبادت بسیار
بندگی خدای تو بکنیم این محال است گرچه جان بدهیم
0000000000000000000000000
سلام ما به تو ای حضرت ابوطالب قلوب جمله محبان به خدمتت راغب
به خدمت تو کنون عرض مدعا داریم شکایت از فلک بخت نارسا داریم
0000000000000000000000000
توقع از تو ما داریم ای سلطان نُه افسر بفرمائی تو از رأفت دمی بر احمد و حیدر
بفرمائی که دست از حق پرستی باز بردارند که مردم فتنة خوابیده اندر زیر سر دارند
بگو گر فقر بنموده شما را حال دیوانه عطا بی حد و بخشش از سیم و هم از زر
مراد قلب خود گو که تا خدمت کنیم او را و یا او را به ما ده بُریمش سر که از خنجر
خلاصه هر چه خود دانی صلاح ای سید خوبان به او پند و نصیحت کن بگو از این عمل بگذر
0000000000000000000000000
ابوطالب بحق لات و عزا به احمد گو چنین کاری مفرما
قریش از کار یارت تنگ آمد در آخر با تو اندر جنگ آید
بریزند بر سرت قوم ستمگر تو را صد پاره سازند ای فلک فر
0000000000000000000000000
در کجا می رود این ساحر مجنون یاران در عبورش شده اکنون بسوی قبرستان
پنبه در گوش تمامی نمائید فرو تا که ادراک نسازید از او گفت و شنود
ننگریدش که ز جادو بفریبد دلتان الحذر گوش به حرفش نکنید ای یاران
0000000000000000000000000
بلی راست گفتی ایا بد سیر به جانش بریزیم اکنون شرر
جهان را بباید بر او کرد تنگ که از حال او گریه خیزند سنگ
0000000000000000000000000
بلی گردیده حالی وقت فرصت
0000000000000000000000000
بخاک و خون بمالم من جبینش
0000000000000000000000000
نمائیدش نشان سنگ باران
0000000000000000000000000
نباشد غیر این جز همت تو
0000000000000000000000000
به گردن حال من پیچم عبایش
0000000000000000000000000
زنم بر فرق او من چوب بی حد
0000000000000000000000000
جزای خویش را دیدی تو کذاب
0000000000000000000000000
جزا و عجز و زاری و نیازت
0000000000000000000000000
بگو دادت رسد این لحظه الله
0000000000000000000000000
ای صاحب معجز و کرامت دیدی تو جزای این رسالت
0000000000000000000000000
الحال خدا رسد به دادت در ورطة غم دهد نجاتت
0000000000000000000000000
ای برادر به او جفا کردی دوغ را بهر او غذا کردی
این همه نان و دوغ را گر بخورد مثل خر عر کند به در برود